روزخیمه شب بازی قدس در راه است: نشاط در اردوگاه سبز و هراس در لشکرگاه کودتا

شهریور ۰۷، ۱۳۸۹

حکومت ایران، مدعی است که جنبش سبز را به طور کامل سرکوب کرده است، اما حتی از برگزاری شبهای قدر در حرم بنیانگذار حکومتش هم هراسان است و آن را تعطیل کرده است. کشور هنوز پادگان است و لرزش دست و دل کودتاگران از دور هویداست، اما ادعای مضحک فتح جنبش را دارند. در خیال کودتاگران، فتح خیابانها فتح جنبش است، اما نمی دانند که جنبش سبز دلها را فتح کرده است، و دلهای مردم جایی است که با لشکرکشی و حکومت نظامی فتح نمی شود. وقتی دلها با حکومت نباشد، خیابانهای مرده شهر خبر از آتشی می دهد که در زیر خاکستر و در انتظار بهانه ای برای شعله ور شدن است.
 برخلاف این آشفتگی در آوردگاه متزلزل کودتا، در اردوگاه سبز وضعیت متفاوت است. جنبش سبز بعد از آن راهپیمایی های میلیونی، به این باور رسیده است که بیشمار است و به این بلوغ سیاسی رسیده است که لزوما نباید همه چیز را در کف خیابان جستجو نکند و مگر چند بار باید بی شماریشان را اثبات کنند؟ جنبش سبز به خوبی دریافته است که پاشنه آشیل غول استبداد دینی، آگاهی مردمان است. وقتی پایگاه جهل و خرافه و دروغ فروپاشد، غول استبداد دینی خود به خود ذوب خواهد شد. و روز قدس یکی از همان روزهایی است که کاخ نامشورع جور بر آن بنا شده است. حکومتی که در نوع خودش ظالمانه ترین و وحشیانه ترین روشها را برای سرکوب مردمان خودش به کار برده است، امروز مدعی دفاع از حقوق فلسطینیان در برابر ظلم دولت نظامی اسراییل است. این دروغ بین المللی صرفا از زبان دولت کودتا گفته نمی شود، بلکه با برگزاری راهپیمایی های صوری در حمایت از مردم فلسطین، می خواهند دروغشان را در نقابی گمراه کننده به نام مردم ایران جلوه دهند.
 خوشبختانه علیرغم همه تدارکاتی که دولت کودتا اندیشیده بود، حضور مقتدرانه سال گذشته جنبش سبز، نقاب را از چهره کریه حکومت فریبکار ایران برداشت و پیامی شفاف را به دنیا مخابره کرد. امسال نیز روز قدس دیگری در راه است و عفریته کودتا در پی چینش نمایشنامه دروغین دیگری است. از یک سو، می خواهند دروغ سی ساله شان در دفاع از مظلوم را تکرار کنند و از سویی دیگر و در صورت عدم حضور جنبش سبز، می خواهند مارش دورغین پیروزی کامل را بنوازند. از همین روست که جنبش برای مقابله با این طرح های شوم، در حال برنامه ریزی برای حضور سبز دیگری است. بدیهی است با همینه ای که دولت کودتا برای جلوگیری از تکرار رسوایی سال گذشته تدارک خواهد دید، قرار نیست و ممکن هم نیست که با هزینه بسیار یک راهپیمایی میلیونی به نمایش گذاشته شود، اما همینقدر که این نمایش کودتایی رسوا شود، خودش یک پیروزی است. همینقدر که خیابان های شهر چهره نظامی به خود بگیرد و سربازان دولت نظامی ایران  همچون نظامیان اسراییلی برای جلوگیری از حضور واقعی مردم در خیابان قطار شوند، نمایش مضحکشان شکست می خورد. در بدترین ( وشاید بهترین) شرایط ، اگر باتومی بلند کنند و اگر گلوله ای شلیک کنند، افتضاحی جهانی را به نمایش خواهند گذاشت که قابل پرده پوشی نیست و پیام جنبش سبز دگرباره جهانی می شود.
اهالی جنبش سبز در خارج از کشور نیز می توانند همزمان با روز خیمه ش بازی قدس، تصاویر سرکوب مردم ایران را به جهانیان نشان دهند و به رسوا کردن این نمایش یاری رسانند. کافی است شعارهایی نظیر دولت ایران دروغ می گوید در کنار تصاویر سرکوب قرار گیرد، تا هم پیام مردم ایران به دنیا مخابره شده باشد و هم از خرج کردن دولت کودتایی ایران از مشروعیت جعلی برای حمایت دروغین از مردم فلسطین جلوگیری شود.
جان کلام اینکه، روزهای سبز در راه است و نشاط در اردوگاه جنبش و هراس در لشکرگاه کودتا خود نشان از پیروزی زودهنگام جنبش سبز دارد. می توانیم با این امید، روزهای آینده را برای حضوری مدبرانه  برنامه ریزی کنیم.
-------------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت: اصل این مطلب را با اندکی تغییر پیش از این در سایت خبرنگاران سبز با عنوان   حضور سبز، نمایشنامه روز قدس را رسوا خواهد کرد منتشر نموده ام.

فیفا و همراهی با نقض حقوق زنان ایرانی

مرداد ۲۵، ۱۳۸۹

رفتاری که  مورد اعتراض فعالین حقوق زن قرار نگرفت:
فیفا و همراهی با نقض حقوق زنان ایرانی


امروز سیاست زدگی بیش از حد و تمرکز بر روی مسایل حاشیه ای، ما را از بسیاری مسایل غافل کرده است. یکی از این مسایل که مورد کم توجهی فعالین سیاسی و اجتماعی قرار گرفته است، به رسمیت شناختن حجاب اجباری توسط سازمانهای بین المللی بوده که آخرین مورد، توافق فیفا و حکومت ایران برای نحوه پوشش تیم دختران ایرانی در مسابقات المپیک چوانان سنگاپور است. در اینجا هدف نگارنده از باز نمودن این بحث تمرکز بر روی اصل مساله حجاب نیست، بلکه مساله نگران کننده، حجاب اجباری است که بی شک با حقوق اولیه زنان در تعارض جدی است. نگرانی دیگر، تصویر ناخوشایندی است که در اثر حضور این چهره عجیب و غریب دختران ایرانی  در جهان پدیدار می گردد، آنچنان که گویی ایرانیان، مسلمانانی افراطی تر از دیگر بلاد اسلامی هستند، حال آنکه این تصویری واقعی از ایران نیست و خود این تصویر مخدوش از بین برنده بخشی از دستاوردها، تصویر و نقش مثبت زنان ایرانی در جنبش اجتماعی یک سال گذشته  می باشد.   شاید از همین روی باشد، که دولت کودتا حاضر به هر نوع همکاری با فیفا شده تا بتواند این چهره عجیب و غریب را روانه عرصه ای کند که تاثیر تبلیغاتی آن  قابل چشم پوشی نیست.
اما عجیبتر سکوت و انفعال فعالین سیاسی، اجتماعی و فعالین حقوق زنان است. توافق فیفا با ایران، در واقع به رسمیت شناخته شدن نقض یکی از بدیهی ترین حقوق بشری به دست یکی از مهمترین سازمانهای بین المللی است. حال که رژیم ایران بر این بوده است که چنین از غفلت فعالین ایرانی، سو استفاده کند، هنوز فرصت جبران از دست نرفته و می توان این حضور دختران ایرانی در المپیک را بهانه ای کرد برای اعتراض به نقض حقوق زنان در ایران، به گونه ای که صدای جنبش زنان در ایران به نحوی بلندتر به گوش جهانیان رسانده شود. بدینسان، اولا حرکت مزورانه حکومت ایران  خنثی شده و ثانیا  صدای جنبش زنان ایرانی جهانی تر می شود. دغدغه ای که وجود دارد این است، که باید مراقب بود تا خود اصل حضور دختران ایرانی در مجامع بین المللی مورد تعرض قرار نگیرد. به نظر می آید، همین امر هم باعث رفتار محافظه کارانه فعالین عرصه زنان در این زمینه شده است. اینکه دختران ایرانی در چنین عرصه ای حاضر شده اند، خبر مسرت بخشی است، اما این موضوع نباید بهانه ای برای به رسمیت شناختن نقض حقوق آنان شود و به عبارت دیگر، حضور دختران ایرانی در عرصه های بین المللی به هر قیمتی، در واقع تحقیر آنان بوده و مضافا بر اینکه حکومت ایران این موضوع را دستاویزی خواهد نمود که به صورت غیرواقعی تصویری بزک کرده نشان دهد که گویی عرصه فعالیت زنان ایرانی را باز گذاشته است.
پیشنهاد می گردد، فعالین زنان با این موضوع فعالانه تر برخورد نمایند، کمپین هایی برای دفاع از حق پوشش دختران ایرانی تیم ملی جوانان ایرانی تشکیل شود، در صورت امکان در محل مسابقات (سنگاپور) حرکت های اعتراضی در این زمینه صورت پذیرد و زبانی بین المللی برای بیان اعتراضات انتخاب شود و کاریکاتوریست ها و نویسندگان با زبانی بین المللی پیام حمایت از حقوق دختران ایرانی را به جهان مخابره کنند.  این رویکرد سبب خواهد شد که دست حکومت ایران برای این رفتار مشمئز کننده و سواستفاده از نهادهای بین المللی برای همراهی در نقض حقوق بشر در ایران بسته نگه داشته شود.

اگر دین دارید آزاده هم باشید

مرداد ۲۴، ۱۳۸۹

در اخبار آمده است که دینداران بر چهار دسته اند
1-    حکومتیان و جیره خواران و مزدوران که تکلیف شان مشخص است. آنها آزادگی را خیلی وقت است فروخته اند. دین را هم صرفا دکان کرده اند. امویه وار دین را می دوشند و مردم را مرکب کرده اند. افسوس که گروهی از علما نیز با دستگاه جور رفت و آمدی می یابند و حلقه زر و زور و منبر(تزویر) را تکمیل می کنند. اینها نه دین دارند و نه آزادگی.

2-    آنها که جهل چشمهایشان را کور کرده است و گمان می کنند که حفظ دین اوجب الواجبات است و به هر طریق ممکن باید بیضه دین را حفظ کرد و لذا حکومت ظالم را که داعیه دینداری دارد را حمایت می کنند اینها مشروعیت بخش پایه های حکومت جورند. اینها مرکبی هستند که نه تنها به حکومت جور سواری می دهند بلکه باعث فساد جامعه هستند و  باعث می شوند که  تر و خشک با هم به جور ظالم بسوزند. اینها دین دارند اما آزادگی ندارند. لذا باید گفت اگر دین دارید آزادگی هم داشته باشید.

3-    آنها که یقین دارند ظلمی بزرگ بر این مردم روا داشته می شود و عفریته گریهای دستگاه جور را باور نکرده اند اما بر جور ظالم سکوت کرده اند. از قضا بسیار هم مذهبی هستند و روضه های پرشور امام حسین را پراشک برگزار میکنند و بسیار آرزو می کردند که جزو 72 تن باشند. اما وقتی به مصداق های ظلم می رسند آن هم مصداق هایی به این وضوح، دیگر تشنه شربت شهادت نیستند و ساکت می شوند. گو اینکه حسین را برای گریه و عزا می خواستند.  افسوس که بسیاری از علمای دیندار هم در این گروه می افتند. اینها دین دارند اما غیرت ندارند. به اینها باید گفت اگر دین دارید غیرت هم داشته باشید.

4-    آنها که هم دین دارند، هم آزادگی، و هم غیرت. اینها را جامه سبز سزاوار است و قدمشان بر چشمان سبزجامگان هموار.

----------------------------------------------------------
اصل این مطلب را پیش از این در وبلاگ دوست عزیزم Spinooza منتشر نموده ام: اگر دین دارید آزاده هم باشید

وظیفه اخلاقی جنبش سبز و رهبران در برابر اعتصاب غذای آزادگان دربند

امروز، شرایط جامعه ایران به گونه ای است که دردها و آلام هموطنانمان هر روز فزونی می گیرد. درد نان و آب و آزادی، زندگی را بر بیشتر ایرانیان دشوار نموده است. این روزها، درد جدیدی نیز به دردهایمان اضافه شده است و آن تحمل خرد شدن عزیزترین عزیزانمان در برابر چشمان حیرت زده مان است و در مقابل این حیرت، آنچه می بینیم قساوت حکومتی است که گویی از انسانیت کمترین بهره را هم نبرده است. و سوالی که پیش می آید این است که چه باید کرد؟
دلهای همه ما چرکین است. خشم درونمان را پر کرده است. ابزارهای مبازره هم که این روزها به حداقل رسیده است. در این هماورد سخت و دشوار، گروهی ترجیح داده اند حالا که زورشان به منبع آلام امروزشان نمی رسد، این خشم را بر سر همدیگر خالی کنند، گروهی نغمه های یاس سردهند و گروهی در تخیلات و توهمات، به تصور پیروزی به مرز بندی و افزودن مطالبات پرداخته اند و دستهای پیدا و نهان حکومت هم در دامن زدن به این ناملایمات قابل تامل و بررسی است.  این البته قصه چهره غالب جنبش نیست و بدنه اصلی جنبش که روزهای بلوغش را تجربه می کند، نیک می داند که خشم را به نفرت و یاس دامن زدن اندیشه ای سبز نیست. و تصور کنید که در این میانه، دشواری رهبران سبز چیست؟ از یک سو، نه می بایست سر تسلیم فرود آورند که سپاه انبوه و بی شمارشان بی رمق و سرخورده گردد و از آن سوی گشودن راهی در این کشاکش به دشوارترین امر موجود تبدیل شده است. لحظه ای خود را به جای آنان تصور کردن، ما را به دشواری این لحظه سخت تصمیم سازی متقاعد خواهد کرد.
 و موسوی و کروبی، نه بسان قهرمانان اساطیری، که در نقش رهبران مدرن، اخلاقی ترین تصمیمشان را گرفتند. اگر باور کنیم، که درد امروز جنبش، درد تحقیر انسانیت است و پیروزی را نه در حصول نتیجه به هر قیمت، بلکه دستیابی اخلاقی به اهدافی انسانی بدانیم، درخواست موسوی و کروبی برای شکستن اعتصاب آزادگان دربند را باید گامی در جهت پیروزی جنبش به حساب آوریم.
اما، در این میانه بودند کسانی هم که به این تصمیم معترض بودند و منتقد. این انتقادها حق آنان است و زیبایی جنبش سبز چنان است که نقد را نه نغمت که نعمتی برای تعالی  جنبش و روزهای آینده آن می داند. هم از این روست که نگارنده ضمن محترم شمردن حق انتقاد این دوستان، در این کوتاه نوشته، نقدی بر بر یکی از نقدهای مطرح شده می نگارد.
دوستی نوشته بود که از این درخواست رهبران سبز به درد آمده و آنها را به بی هنری و انفعال و عدم درایت در استفاده از فرصتهایی نظیر اعتصاب روزنامه نگاران و تبدیل آن به اهرمی برای فشار به حاکمان محکوم کرده بود. در پاسخ به این نقد وارده باید گفت که اقبال عمومی مردم به رهبران سبز، به دلیل صداقت، پایمردی و  رویکرد اخلاقی در رفتار سیاسی شان بوده است. این رویکرد اخلاقی حکم می کند، که در مبارزه، انسانها را وسیله ای برای هدف غایی هر چند مطلوب قرار ندهند. موسوی و کروبی، فرماندهان جنگی نیستند که سربازانشان را برای خنثی کردن مینها به عبور از میدان مین فراخوانند. بر خلاف اسلافشان،  شیوه آنها پیروزی خون بر شمشیر نیست. انسان نه وسیله، که هدف مبارزه شان است. آمده اند که دردها و آلام هموطنانمان را کاهش دهند. چگونه از آنها بخواهیم، که به تهییج اعتصاب کنندگان که در شرایط سخت زندان به سر می برند، بپردازند؟ استقامت وپایمردی آزدگان دربند برای افشای برهنگی های این حکومت ستودنی است، اما تهییج آنها به نحوی که جانهای عزیزشان به خطر افتد، نه اخلاقی است و نه هنر. بسیار مسرورم که رهبران سبز، هنر سواستفاده از جانها و انسانها را ندارند. بگذار که به بی هنری محکوم شوند، اما از شکوه اخلاق سقوط نکنند. تصمیم اخلاقی رهبران سبز، نه دردآور که ستودنی است. درد آنجاست که از وظایف اخلاقی مان عدول کنیم و به بهایی اندک رهبران را به بی اخلاقی فراخوانیم. درد آنجاست که تن عزیزترین عزیزانمان در بند و سختی است و ما در بهره برداری از تنهای آزرده شان  برنامه ریزی کنیم.
مبارزه امروز، تفنن و تفریح نیست. پای جان انسانها در میان است. دیر نباشد که خبرهای ناگوار بشنویم، به خصوص آنکه شنیده ها از تصمیم مبارزان آزادی در ادامه اعتصاب غذایشان حکایت دارد. در این میانه باید که هم صدا شویم. هر قدر که می توانیم صدای دربندشان را بلندتر فریاد زنیم تا پژواک صدایشان در همه جا منتشر شود. شاید که این حکومت جائر اندکی شرم کند. از آن سوی همه با هم همصدا با رهبران سبزمان آنها را به شکستن اعتصاب غذایشان فراخوانیم:
آزاد مردان زندانی! همه آزادی خواهان و حق طلبان پیام شمارا شنیدند و استواری شما را بر سر مطالبات انسانی و مشروع مشاهده کردند.
درود بر شما! ایستادگی شما گواه بر آن است که می توان بدن ها را به محبس کشید، اما نمی توان بر جان آن ها چیره شد.
عزیزان ملت و پیشتازان جنبش سبز! اکنون که پیام شما و خانواده های مبارزتان در سطح جهان و داخل کشور منتشر شده است، مردم نگران سلامتی شما به عنوان سرمایه های سبز کشورند. ما ازهمه شما درخواست می کنیم اعتصاب غذای خود را پایان دهید
پیشنهاد می کنم، تا دیر نشده و خبرهای ناگوار از اوین مخابره نشده، به حکم وظیفه اخلاقی مان کمپینی ملی و عظیم تشکیل دهیم که صدای این عزیزان را بلندتر و رساتر به گوش همگان رسانیم، و در عین حال از آنها بخواهیم که اعتصابشان را بشکنند.
----------------------------------------------------------
پی نوشت: اصل این مطلب پیش از این در سایت خبرنگاران سبز منتشر نموده ام:

در ستایش پیام سبز زندگی از زبان میر سبز


جنبش سبز، جنبش زندگی است. زندگی هایی که همچون رودخانه ای در دل کویر و در بستر زمان در جریانند. این رودها را سر ایستادن نیست.
 جنبش سبز بر آن نیست که رودی را بخشکاند، بل بر آن است که آهنگ زندگی را نیک تر و دلنشین تر کند. بر آن است  که به جای خشکاندن رودها، بر عمق آنها بیفزاید. آگاهی و همدلی راز مانایی رودخانه هایی است که هوای خشکیدن ندارند.
جنبش سبز رود خانه ای فصلی نیست، که هر گاه آسمان به هیجان آمد، سیلاب وار و خروشان خراب کند و فروپاشاند، و چون آسمان از غرش ایستاد، به ضعف و خشکیدن گراید.
جنبش سبز، بستری است که در آن رودهای بسیار جریان دارد. هر کسی از ظن خود همراه شده است. رودهایی که هر یک مسیر خود دارند و حیات خود را به ممات دیگری نبسته اند. این رودخانه ها، در عین تکثر در پیام زندگی اشتراک دارند. در پس آرامش این بستر زیبا، دردی نهفته است که از مهجوریت انسان و انسانیت نگران و غمزده است. اگر چه این اندوه بزرگ، زندگی را متوقف نکرده است و برای فرا رسیدن یک روز خوب و شاد همچنان نور امید تابان است. آن روزخوب، روزی است که این رودهای شفاف و زلال برای بها دادن و گرامی داشتن انسان و انسانیت و فروکاهاندن دردهای بشری به هم بپیوندند. آنگاه است که از این دغدغه و درد مشترک، دریایی پدیدار می شود که همه ناپاکیهای روزگار ما در آن ناپدیدار می شود.
 میر سبز نگران از جانهایی که برای فدا شدن باکی ندارند، به آنها یادآور می شود که جان عزیز است غنیمت شمریدش. پیروزی جنبش سبز، پیروزی خون بر شمشیر نیست، پیروزی آگاهی بر تاریکی و جهل است. خونفشانی رسم رودخانه های فصلی است که خیلی زود هرز می روند. راه پیروزی نه از کربلای شهادت، که از دلهای آگاه می گذرد. جان عزیزان آزاده و دربندمان،  که دلهای آگاه دارند و ضمیرهای روشن، ارزشمندتر از آن است که برای رسوایی رسوایان هزینه شود. این جانهای اسیر و دلهای آزاد، بی شک برای دستگاه ضد انسانی استبداد رسوا کننده است و برای جامعه استبداد زده، آگاهی بخش و زندگی بخش. دریغ است که از این جانهای ارزشمند محروم شویم. و چه زیبا بود پیام سبز زندگی از زبان میر سبز.
نمی دانم که آیا میر سبز با من هم نظر است یا نه؟ اما فارغ از این دغدغه، پیام سبز زندگی را گامی فراتر می برم. می اندیشم که نه شایسته است که از درد کشیدن انسانها در هر کجای دنیا، بی تفاوت گذر کنیم و نه شایسته است که جانمان را فدای غزه و لبنان یا چیزی دیگر کنیم. به جای آن که جانی را فدا کنیم، تلاش کنیم که جانی را زنده نگه داریم و دردی از دردهای بشری را درمان کنیم. برای آزادی جانها هزینه می دهیم، اما جان را عزیز می شماریم. جان را هزینه آزادی جانها کردن خود نقض غرض است. جنبش سبز، قربانی نمی خواهد و از قربانی دادن استقبال نمی کند، اگر چه شهیدان راه سبز آزادی را قدرشناسانه ارج می گذارد، شهیدانی که قربانی شدنشان ناخواسته بود و تحمیل دستگاه جور و استبداد. جنبش سبز به جای آنکه خون شهیدان راه آزادی را مقدمه ای کند برای خونهای بیشتر، وسیله ای می کند برای تاباندن نور آگاهی بر اعماق تاریک جهل و رساندن جرعه زندگی به کویر خشک استبدادزدگی.
-------------------------------------------------------
پی نوشت1:
پیام میرحسین موسوی به زندانیان سیاسی اعتصاب کننده:
آزاد مردان زندانی! همه آزادی خواهان و حق طلبان پیام شمارا شنیدند و استواری شما را بر سر مطالبات انسانی و مشروع مشاهده کردند.
درود بر شما! ایستادگی شما گواه بر آن است که می توان بدن ها را به محبس کشید، اما نمی توان بر جان آن ها چیره شد.
عزیزان ملت و پیشتازان جنبش سبز! اکنون که پیام شما و خانواده های مبارزتان در سطح جهان و داخل کشور منتشر شده است، مردم نگران سلامتی شما به عنوان سرمایه های سبز کشورند. ما ازهمه شما درخواست می کنیم اعتصاب غذای خود را پایان دهید.

پی نوشت2: اصل این مطلب را پیش از این در سایت خبرنگاران سبز منتشر نموده ام:در ستایش پیام سبز زندگی از زبان میر سبز

حکومت نامشروع، از تقابل با مردم تا تعامل با بازار

رفتار دولت ایران، بخصوص در یک سال گذشته نمایشگر گسست عمیق دولت-مردم و بحران فزاینده و حل ناشدنی ناکارآمدی و عدم مشروعیت است.  از این جهت معتقدم که این بحران حل ناشدنی است، که مسیری که حکومت ایران در پیش گرفته است  به هیچ عنوان در راستای پر کردن گسست ایجاد شده و ترمیم و برافراشتن دیوار فروریخته پایگاه مشروعیتش نیست، و برعکس با سو رفتارها و مدیریت ها به طور محسوسی بر ابعاد این بحران می افزاید و شرایط کشور را در حالت بحران زده نگه داشته است. بحرانی که هر لحظه می تواند به تحولی ساختاری بینجامد و همین موضوع خواب و خیال امن و راحت را از این حکومت ربوده است. سایه ترس از این وضعیت شکننده  به گونه ای هویدا است که به وضوح می توان  ترس و اضطراب را  در کلیه تصمیم گیریهای حکومت مداران ایران و حفظ و گسترش وضع پادگانی کشور مشاهده کرد. ظواهر امر حکایت از آن دارد که حکومت ایران خود بر نحیف بودن پایگاه مشروعیتش و گستره نارضایتیها واقف است. هم از این روست که در حوادث یک سال گذشته، هر جا که یک پای قضایا مردم بوده اند، حکومت حاضر به کوچکترین مصالحه و مسامحه ای نشده است. اخباری هم که از درون حاکمیت به بیرون درز کرده است حکایت از این امر دارد که تحلیل غالب در میان تصمیم گیران این است که  هر گونه مصالحه ای با مردم و برآورده کردن مطالباتشان منتج به زنده شدن اعتراضات و مطرح شدن مطالبات گسترده تر خواهد شد . به بیان واضح تر، حکومت داران نگرانی از آن دارند که در صورت تعامل با مردم،  سدی که مطالبات انبوه مردم در پشت آن انباشته شده است بشکند و سیل متاثر از آن کل حاکمیت را با خود ببرد. در این که انبوهی از مطالبات انباشته وجود دارد شکی نیست، اما اولا رفتار نابخردانه حاکمیت در انباشت مطالبات نقش اساسی داشته است، دوما مسیر فعلی به انباشت بیشتر مطالبات می انجامد، و سوما هر چه این وضعیت بیشتر ادامه پیدا کند، آثار و تبعات ناشی از شکسته شدن سد مطالبات بیشتر خواهد بود و مدیریت فضای آشفته پس از این ویرانی دشوارتر. به گونه ای که مشخص نیست که از دل این آشفتگی، نتیجه ای الزاما منطبق بر منافع ملی مردم منتج شود و این امری است که به نظر می آید از نظر حاکمیت فعلی کوچکترین اهمیتی ندارد و به همین دلیل همه تلاشهای اصلاح طلبانه را با شکست  مواجهه کرده است، بطوریکه انسداد و بن بست بر فضای سیاسی ایران سایه افکنده و چشم انداز هر گونه عمل اصلاحی را نا امید کننده نموده است.
مقایسه ای که از رفتار حکومت ایران در مقابل مردم و دانشجویان، زنان و مردان معترض به نتایج انتخابات با رفتاری که حکومت ایران در برابر یک شرور تروریست مانند عبدالمالک ریگی بروز داد،  خود به تنهایی بیانگر عمق فاجعه ای دردآور است. نحوه دستگیری و دادگاه برگزار شده بخوبی نشان می دهد که این حکومت  شان و احترامی که برای ریگی قایل شد، برای هیچ کدام از مردم، دانشجویان، اهالی فکر و هنر و سیاست که بعد از انتخابات دستگیر شدند قایل نشد و این خود به تنهایی نوع نگاه حکومت به مردم و اندیشمندان را نشان می دهد.
نمونه دیگری از رفتارهای مردم ستیز حکومت ایران، مصالحه و مسامحه با اهالی بازار بود. این دومین باری است که دولت قانونی را تصویب می کند و از اجرای آن در برابر بازاریان ناتوان است و نهایتا پس از مذاکرات، با یک وادادگی و عقب نشینی آشکار از اجرای قانون تصویب شده کوتاه می آید. اما همین حکومت در برابر مردمی که به صلح آمیزترین وجه ممکن برای اعتراض به خیابانها آمدند،  بدون آنکه تلاشی برای اقناع مردم کند، از همان ابتدا زبان اسلحه و سرکوب استفاده می کند.
به نظر می آید، یکی از رئوسی که باید در دستور کار جنبش سبز قرار گیرد، همین رفتارها ومردم ستیزی های حکومت است. در چند روز گذشته که بازار در اعتصاب بود، جنبش سبز به دلیل مشخص نبودن ماهیت اعتراضات بازار و همچنین عدم همراهی بازار در روزهای خون و سرکوب در حمایت از بازار مردد بود، با همه این اوصاف تمامی تلاش خود را برای پوشش دادن وانعکاس منصفانه اخبار مربوط به این اعتراضات به کار برد. باری به هر جهت، به رغم ادامه اعتراضات پراکنده در بازار، خبرها حکایت از آن دارد که  پس از کوتاه آمدن دولت از قانون مصوبش، دولت و بازار به نوعی تفاهم دست یافته اند. این دومین باری است که دولت عدالت پرور از احقاق مالیات قانونی از بازاریان کوتاه آمده است. حقیقتا می بایست بر وادادگی های این حکومت نامشروع تاکید کرد و رسم مردم ستیزی آن در کانون توجهات قرار گیرد.  
باید به همه یادآور شد که این سرنوشت حکومتی نامشروع است که به دلیل ناامیدی از پشتوانه مردمی اش زشت ترین رفتارها را به نمایش گذاشته است. حکومتی  که در اقناع مردمش، جز اسلحه و زور ابزاری نمی شناسد، و برای اهل فکر و اندیشه بیدادگاه نمایشی راه می اندازد، و از آن طرف شرور تروریست را با احترام به دادگاه می آورد، و به بیگانگان از شمال و جنوب بخشش می کند، و با اهالی بازار چنین تن به مذاکره و مصالحه و تعامل می دهد.
-------------------------------------------------------------
پی نوشت: اصل این مطلب را پیش از این در سایت ندای سبز آزادی منتشر نموده ام:

بازخوانی برگی از تاریخ مبارزه

اپیزود1:

تیر 78 بود. داتشگاه تهران. امروز یکشنبه است و قرار است همه احزاب اصلاح طلب در روز چهارشنبه  به تحصن دانشجویان و اساتید در مسجد دانشگاه تهران بپیوندند. حریف از واکنش یکپارچه دانشجویان و احزاب و فعالین شوکه شده است و فضای سیاسی به نفع دانشجویان و اصلاح طلبان است.  بچه ها برای خودشان انتظاماتی تشکیل داده بودند و سعی می کردند کمی تشکیلاتی تر و منظم تر عمل کنند. یک گروه مشکوک  بودند که می گفتند چرا ما باید از تحکیم وحدت و اصلاح طلبان پیروی کنیم و نیازی به انتظامات و تشکیلات نداریم. باید ببینیم کل جمع  دانشجویان چه میگوید و کلی شلوغ بازی می کردند.  سحابی و بسیاری دیگر آمدند که بچه ها را تشویق کنند که در دانشگاه بمانند  و بازی برده را به باخت تبدیل نکنند. استدلالشان این بود که پیروزی آنها در دانشگاه است نه در جنگ خیابانی. خیلی ها با همان شیوه که گفتم مخالفت کردند.



اپیزود2:
 
امروز 20 تیر است. یکی از بچه های دفتر تحکیم در حال سخنرانی است و سعی می کند که دانشجویان را تشویق به ماندن در داخل کوی کنند. چند نفر با عصانیت به وی معترض شدند. قیافه شان هم کاملا مثل سایر دانشجوها بود. خلاصه آنکه سخنرانی را به هم زدند و یک گروه را با خودشان همراه کردند و به سمت درب کوی حرکت کردند. ابتکار عمل از دست بچه های دفتر تحکیم خارج شده بود و نیروهای انتظامات دانشجویی نیز در کنترل جمعیتی که هر لحظه بر تعداد آنها افزوده می شد و به سمت درب کوی در حال حرکت بودند کاری از دستشان بر نمی آمد. دانشجویان بسیاری نیز سعی می کردند که یک دیواره و زنجیر انسانی تشکیل دهند و با بحث کردن با دانشجویان آنها را متقاعد به ماندن در کوی دانشگاه کنند. فضا آرام آرام به سمت منطقی تر شدن می رفت اما همچنان گروهی در جلوی درب کوی تجمع کرده بودند و  به درب فشار می آوردند که درب را بشکنند و از کوی خارج شوند. نیروهای انتظامات دانشجویی به یکی از همان نیروهایی که سخنرانی را به هم زده بود و رهبری تجمع کنندگان در مقابل درب کوی را بر عهده گرفته بود مشکوک می شوند و پس از بازرسی این نیرو کارت بسیج  را در جیبش کشف می کنند.


اپیزود3:
 
  امروز 21 تیر است. بخش بزرگی از دانشجویان در داخل دانشگاه مانده اند و به تحصن در مسجد دانشگاه روی آورده اند. فضای زیبایی شکل گرفته است. دانشجویان در مسجد دانشگاه جمع شده اند حلقه زده اند و برای شهدای کوی عزاداری می کنند. استادان هم به این تجمع پوسته اند. متاسفانه علیرغم همه مخالفتها بخش معدودی از دانشجویان از دانشگاه خارج شده اند. خبر می رسد که در میدان ولیعصر یک خودرو پلیس را به آتش کشیده اند. خبر می رسد که گروهی در میدان منیریه به آتش کشیدن بانکها و مغازه ها پرداخته اند. از این دست خبرها مرتب شنیده می شد. جالب اینجاست که بعضی ها که خیلی جوگیر شده اند و  وعده سقوط حکومت تا شب را می دهند و  برای صدا و سیما و وزارت کشور و بیت رهبری برنامه ریزی می کنند. اما عاقلان می دانستند  که  خبرهای خوشی از میان دودهای بی حاصل و بدون تشکیلات بیرون نخواهد آمد.  خلاصه آنکه تحلیلمان این بود که خبرها ناگوار است و بازی برده در حال واگذاری است. آتشی که با بی خردی بخشی از دانشجویان و مدیریت نیروهای امنیتی حکومت ایجاد شد، بهانه را برای سرکوب دانشجویان داخل دانشگاه فراهم نمود. تا شب کل دانشگاه را پاکسازی می کنند. تعداد زیادی زخمی و دستگیر شده اند.  


اپیزود 4: 
 
سه شنبه 22 تیر است. کسی در حوالی انقلاب پرسه نمی زند. همه چیز در آرامش گورستانی است. خیابانها آرام اما پر از نیروهای انتظامی است. به نظر می آید همه چیز خاتمه یافته است. خبری از تحصن چهارشنبه احزاب اصلاح طلب در دانشگاه نیست. همه سرکوب شده اند.  بچه های دفتر تحکیم و شورای صنفی همه دستگیر شده اند. آغاز افول فعالیتهای دانشجویی در دانشگاهها از همین روز شروع شد. راهپیمایی 23 تیر فضا را به صورت مطلق به نفع متجاوزینی شکل داد که خود باید محاکمه می شدند اما به علت سو تدبیرها، فضای سیاسی آن روز به نفع متجاوزین مصادره به مطلوب شد.

----------------------------------------------------------
 
پی نوشت1:
 
بد نیست که  دقیقه 6 به بعد ویدیوی  زیر را ببینید که در آن نحوه به دست گرفتن یک تجمع اعتراضی توسط نیروهای امنیتی توضیح داده شده است.


پی نوشت2:
 
در آن ایام، فضای وب تا این حد فراگیر نبود. تنها راه حلشان فرستادن افراد بی هویت به داخل نیروها بود. نیروهای نفوذی تشویق می کردند که سازماندهی نیروههای دانشجویی هویت دار مثل شورای صنفی دانشجویان یا دفتر تحکیم وحدت را نپذیرید و تجمع را به سمت غیر قابل کنترلی هدایت و پراکنده می کردند. بعدها شبکه های ماهواره ای  که نقش اپوزیسیون ساختگی را بازی می کردند هم به نیروهای نفوذی اضافه شدند. اما امروز  ابزارهای دیگری هم در دستشان است. امروز فضای وب و آی دی های بی هویت و مجازی مهمترین ابزار برای به انحراف کشیدن مبارزه مردم شده است.  به نظر می آید این روش هم برایشان موثر تر است و هم کم هزینه تر. 


پی نوشت3:
 
درباره نقش فضای وب در توسعه اهداف مبارزاتی مردم شکی نیست. در نبود رسانه های آزاد فضای وب نقش خود را به خوبی بازی کرده است. اما بعضی وقتها به بیراهه رفتن اهالی فضای وب هزینه های سنگینی را بر مردم و جنبش اعتراضی آنها تحمیل کرده است.  در واقع فضای وب تنها نقشش اطلاع رسانی و تبادل آزاد اندیشه ها و آرا را می تواند بازی کند. این باعث می شود که خلا رسانه های آزاد پر شود. اما انحراف آنجا پیش می آید که به جای پوشش حوادث و اخبار، اهالی فضای وب بر آن شوند که جریان سازی کنند، حادثه ساز شوند و رهبری مردمی را بر عهده گیرند که با محدودیت های بسیاری مواجهند. اهالی فضای وب که محدودیتی ندارند. آی دی هم که مجازی است. می توانند از بیت رهبری تا صدا و سیما را با یک کلیک طی کنند، اما آیا این خود باعث بالا بردن هزینه ها و تصمیم سازی های اشتباه نمی شود؟ یادمان باشد، نتیجه بازی باید در زمین بازی رقم بخورد. ما اهالی فضای  وب فقط می توانیم بازی سخت و دشوار خون و آتش را به تصویر بکشیم، اطلاع رسانی کنیم و پوشش خبری دهیم.


پی نوشت4:
 
ابتدا تصمیم داشتم تیتر این نوشته را " از فتح صدا و سیما تا بیت رهبری با یک کلیک!"  انتخاب کنم. بعد دیدم که این تیتر در عین حالی که گویای بخشی از حقیقت است، ممکن است باعث کم لطفی به بسیاری از دوستانی  شود  که در یک سال گذشته بی وقفه و بی ادعا  در فضای وب حضوری فعال دارند و  با زحمت بسیار به امر حیاتی  اطلاع رسانی رسانی پرداخته اند. لذا همین جا از همه این دوستان تشکر می کنم و امیدوارم که این نوشته را به عنوان گامی در جهت شفاف سازی نقش رسانه های اینترنتی ارزیابی کنند.


پی نوشت 5:
 
این مطلب را به بهانه 22 خرداد 89 و تصمیات هیجانی آن دوران نوشته بودم و در وبلاگ دوست عزیزم spinooza منتشر کرده بودم. اصل مطلب در لینک ذیل قابل دسترسی است: