اعتراض وبلاگ نویسان سبز به ایجاد فضای سرکوب و اختناق در کردستان

مرداد ۰۸، ۱۳۹۰


در شرایط جاری، حکومت خودکامه ایران در ضعیف ترین وضعیت ممکن از نظر مشروعیت داخلی و بین المللی به سر می برد. از همین روست که جمهوری اسلامی برای سرپوش گذاشتن بر  بحران مشروعیتی که بدان گرفتار آمده، نیروهای سرکوبگرش را به بهانه مقابله با فعالیت نیروهای های تروریستی و جدایی طلب  و  در عمل به منظور ایجاد جو رعب و وحشت به منطقه کردستان فرستاده است. لذا جمعی از وبلاگ نویسان سبز در حمایت از مردم کردستان، ضمن اعتراض به سیاست های سرکوبگرانه حکومت ایران ، موارد ذیل را اعلام می دارند:

1-     در عصر مبارزات مدنی، فعالیت های تروریستی و مشی مسلحانه نمی تواند ضامن احقاق حقوق هیچ بخشی از ملت ایران باشد و تنها راه را برای سرکوب بیشتر باز می کند. در عین حال به این موضوع واقف هستیم که راهبرد دایمی جمهوری اسلامی در مواجهه با اعتراضات اقلیت های قومی و مذهبی این بوده است که با بهانه قرار دادن فعالیت های مسلحانه گروه های تروریستی مانند پژاک، اصل مطالبات اقلیت ها را مخدوش جلوه داده و با ایجاد فضای پلیسی و امنیتی، فعالیت های مدنی اقلیت های قومی برای کسب برابری حقوقی را سرکوب نماید. لذا ما امضاکنندگان این بیانیه، ضمن مرزبندی و مخالفت با گروههای جدایی طلب و گروههایی که مشی مسلحانه را برگزیده اند و همچنین محکوم نمودن هر گونه حرکت تروریستی از سوی این گروهها، حمایت خود را از اعتراضات مدنی اقلیت های قومی و مذهبی ابراز می نماییم.

2-     در لشکرکشی های حکومت ایران که به بهانه دفاع از مردم منطقه کردستان صورت می گیرد، بیشترین آسبب را مردم منطقه می بینند. این حجم از آتش گشودن ها و حملات گسترده نه متناسب با تهدیدات موجود است و نه تضمین کننده امنیت مردم منطقه. خبرهایی که از مناطق درگیری منتشر شده است حکایت از آن دارد که مردم بسیاری آواره و دچار آسیب شده اند. حکومت ایران قطعا نسبت به این مسایل مسئول می باشد و توجه مجامع حقوق بشری را به تبعات این اقدامات جلب می کنیم. عدم تحرک نهادهای بین المللی و حقوق بشری و سکوت خبری نسبی که بر این حوادث سایه افکنده است بر نگرانی های موجود افزوده است. بر این باور هستیم که در این شرایط، حضور نمایندگان نهادهای بین المللی و حقوق بشری و همچنین خبرنگاران آزاد می تواند به ارائه گزارشات مستقل و نهایتا کاهش حجم خشونت نیروهای دولتی منجر شود.

3-     سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بازوی حکومت ایران در ترور فعالین سیاسی داخل و خارج کشور بوده و همچنین نقشی عمده در ایجاد ناامنی های بین المللی و علی الخصوص منطقه خاور میانه بر عهده دارد. بنابراین  سپاه پاسداران که خود یک نهاد تروریستی است نمی تواند مدعی مبارزه با فعالیت های تروریستی شود. از طرف دیگر بواسطه نقش برجسته سپاه پاسداران در سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز مردم، این نهاد فاقد مشروعیت مردمی برای دفاع از مردم  ایران در مقابله با تهدیدات  داخلی و بین المللی  می باشد.

4-     روش های سرکوبگرانه هرگز راه حل مشکلات مناطق مرزی نیست و تنها به ابعاد نارضایتی ها افزوده است به گونه ای که ناآرامی های قومی یکی از اصلی ترین چالش های آینده کشور خواهد بود. متاسفانه سیاست مشت آهنین حکومت ایران در برخورد با مطالبات اقلیت های قومی و مذهبی، کشور را بصورت جدی در معرض چندپارگی قرار داده است. این موضوع، بار مسولیت نیروهای حاضر در جنبش سبز را سنگینتر می کند به نحوی که مساله اقوام باید به عنوان یکی از مهمترین سرفصلهای مطالبات جنبش، مد نظر قرار گیرد. یادآور می شویم که بر طبق منشور سبز:
  •         ضروری است، برای رهایی مردم از هرگونه سلطة سیاسی (استبداد، یکه سالاری و انحصارطلبی)، سلطة اجتماعی (تبعیض و نابرابری های اجتماعی) و سلطة فرهنگی (وابستگی و انقیاد فکری) تلاش شود. بر همین اساس جنبش سبز بر حمایت از حقوق زنان، نفی هرگونه تبعیض جنسیتی و احترام به حقوق اقوام و مذاهب مختلف ایرانی تأکید ویژه دارد. 
  •      تلاش برای تحقق حقوق قانونی و احترام اخلاقی اقلیت های دینی و مذهبی و قومی از طریق زمینه سازی برای مشارکت فعال و نهادمند آنان در فرایندهای تصمیم گیری سیاسی در کشور، با تکیه بر هویت مشترک ایرانی و به رسمیت شناختن تنوع و تعدد فرهنگی، یکی از فعالیت های عمده جنبش سبز است.

5-     فعالین مدنی اقلیت های قومی و مذهبی به خوبی آگاهند که نه مساله استبداد حاکم بر ایران بدون کمک آنها حل خواهد شد و نه مساله تبعیض اقلیت ها بدون آگاهی و همراهی همه مردم ایران رفع خواهد شد. جدا نمودن مشکلات حوزه اقلیت ها از بقیه مسایل جاری ایران راهبرد موثری برای حل مشکلات این حوزه نیست و تنها به پراکنده شدن نیروی اجتماعی مخالف حکومت منجر می شود. ریشه مشکلات و تبعیض های موجود را نه در عدم استقلال از حکومت مرکزی، بلکه در خودکامگی و استبداد رای و عدم اعتقاد به قوانین حقوق بشری حکومت فعلی ایران باید جست که نه تنها برای اقلیت های قومی و مذهبی، بلکه برای تمامی ایرانیان، مصیبت آفرین بوده است. بی شک حکومتی که منطبق بر بنیان های دمکراتیک و اصول حقوق بشری بنا شده باشد، می تواند تضمین کننده حقوق شهروندی همه ایرانیان فارغ از هر زبان و فرهنگ و مذهب باشد.

6-     راه برون رفت از شرایط موجود، همکاری و همدلی فعالین مدنی اقوام و فعالین سبز بر اساس حقوق بشر و در راستای نهادینه کردن حقوق شهروندی برابر می باشد. لذا لازم است تا تک تک ایرانیان، با حقوق شهروندی خویش آشنا شوند، و با تکیه بر این آگاهی و همدلی، متحدانه برای رسیدن به ایران برای همه ایرانیان، کوشش نمایند.
-------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
1-  آخرین لیست وبلاگ های امضا کننده را از http://alireza222.blogspot.com  دنبال نمایید.

2-  در صورت تمایل به  امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس weblogersabz@gmail.com ایمیل نمایید.

سلطنت رحــــمانی

مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

در برابر نقدهایی که به حکومت‌های پادشاهی وارد می‌شود، وقتی که تجربه‌ی تلخ دوره‌های مختلف پادشاهی در ایران و به‌خصوص دوران پادشاهی پهلوی‌ها ذکر می‌گردد، مدعیان سلطنت‌طلبی (از نوع مشروط یا مطلق) بلافاصله با برجسته‌سازی مظالم حکومت روحانیان و تخفیف مشکلات دوران پهلوی‌ها، سعی در توجیه رجحان حکومت پادشاهی دارند و اثبات خود را در نفی حکومت روحانیون جستجو می‌کنند. در این رابطه نکات ذیل قابل توجه است:


الف- قیاس طرح شده چندان معتبر نيست چرا که موضوع مورد مقایسه ظلم و تباهی‌های دو دوره‌ی زمانی مختلف است که یکی در مقابل دیدگان و قضاوت مردمان خسته از حکومت روحانیان قرار دارد و دیگری سیاهی‌اش رنگ باخته و کمی به خاکستری گراییده و غبار فراموشی بر آن سایه افکنده است. طراح این قیاس خود به این امر واقف است اما تلاش می‌کند تجربه‌ی نوعن فراموش‌شده‌ی دوران پهلوی‌ها را تعمدن تخفیف دهد تا از این قیاس تحریفی، گزینه‌ی مطلوب را بیرون کشد. توگويی ظلم کهنه ظلم نیست و فقط ظلم جاری است که باید بدان پرداخت! درست است که به دلیل گذشت زمان و پاشیده شدن غبار فراموشی بر یادها، مظلومان آن دوره ديگر به شدت و حدت کسانی که در زمان حاضر مورد ظلم قرار گرفته‌اند، در بحث‌ها و مجادلات مربوطه شركت ندارند، اما واقعیت این است که ظالم ظالم است و ظلم ظالم نمی تواند به دلیل مشمول زمان شدن به تبرئه‌ی ظالم بینجامد.

ب- از طرف دیگر این استدلال قیاسی منحصرن در بين دوگانه‌ی تصنعی «شیخ» و «شاه »گرفتار آمده و تعمدن از گزینه‌هایی که مبتنی بر ارزش‌های بشری انسان معاصر است چشم می‌پوشد و چنین القا می‌كند که مردم مخیرند تنها بین پادشاهی تاج و پادشاهی عمامه یکی را برگزینند و تصور دارند که چنان‌چه مردم از شر حکومت اسلامی رهایی یابند راه دیگری وجود نداشته و لزومن می‌بایست به دامن حکومت پادشاهی پناه برند. جالب آن که این دوقطبی شیخ/شاه هم برای حکومت پهلوی گنجینه‌ی منفعت بوده و هم برای حکومت روحانیان دکان مشروعیت. هم حکومت پهلوی با اپوزیسیون معرفی کردن روحانیت به عنوان ارتجاع سیاه، به بهره برداری سیاسی از این موضوع و پنهان کردن ضعف‌های ساختاری و مدیریتی و تقویت بنیان‌های مشروعیتی‌اش پرداخته و هم حکومت روحانیان از بدو تاسیس، اپوزیسیون کم‌رمق سلطنت‌طلب را به عنوان آلترناتیو دهشتناک خود معرفی نموده تا ضمن ایجاد هراس در جامعه، به پوشاندن ظلم‌ها و تباهی‌هایش و گستردن دامنه‌ی سرکوب و خفقانش بپردازد.

پ- نکته‌ی آخر این که در قیاس تحریفی فوق، ظلم‌های صورت گرفته در دوران پهلوی ناشی از اقتضای زمانه و ضرورت‌های حکومت و جامعه در آن زمان معرفی شده و نه ناکارآمدی نوع حکومت. همچنین وعده داده می‌شود که چنان‌چه دوباره حکومت پادشاهی مستقر گردد، این بار از آن ظلم و ستم‌ها خبری نیست و در واقع آن‌چه در آن ایام پیاده شده بود، به دلیل عدم وجود شرایط مناسب، پادشاهی مشروطه‌ی «ناب» نبوده است. این استدلال دقیقن مشابه همان استدلال نیروهای مذهبی جامعه است که معتقدند آن‌چه هم اکنون به نام اسلام در حال اجراست اسلام ناب نیست، و اسلام واقعی اسلامی است رحمانی و وعده می‌دهند که در صورت بازگشت به حکومت، مدلی از حکومت دینی را پیاده کنند که در آن از این ظلم و ستم‌ها خبری نباشد و نهاد مذهب به‌خوبی در آن مشروط و مهار شود. در واقع، هم سلطنت رحمانی و هم اسلام رحمانی، در ذات خود یک پیام دارند و آن اعتراف به گذشته‌ی غیررحمانی است! وعده‌ی رحمانیت هم بیش از آن‌که برنامه‌ای برای آینده باشد راهبردی است برای پوشاندن گذشته‌ای که یا سیاه است و یا در به‌ترین حالت خاکستری!

با توصیفات فوق، مشخص نیست که به چه دلیل می‌بایست به دوران پادشاهی رجعت کرد. با چه توجیهی می‌بایست نهاد پادشاهی را در کشور بازتولید نمود، و دوباره کسانی را در راس امور قرار داد که پس از مدتی برای برکناری‌شان باید خون دل‌ها خورد و رنج دوران‌ها برد. آیا خارج از دوگانه‌ی شیخ/شاه راهی نیست و آیا قرار است که مردمان رنجور ایران قرن‌ها و قرن‌ها در این چرخه‌ی باطل فرسوده شوند؟ آیا قرار نیست با فاصله گرفتن از نوستالژی‌ها، ضرورت‌های دنیای معاصر درک شده و مبنای عمل قرار گیرند؟
-------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: این مطلب را پیش از این در وبلاگ سه راه جمهوری منتشر نموده ام.

مشعل آزادی بر دست زندانیان سیاسی و ما گرد جهان می گردیم

تیر ۱۰، ۱۳۹۰

وقتی نقض گسترده حقوق زندانیان سیاسی را از لابلای اخبار می شنوم، چیزی قلبم را می فشرد. نه می توانم کاری در خور انجام دهم و نه می توانم در گوشه ای کرخت و بی حس بنشینم. لاجرم فریادی که در گلویم گیر کرده، بغض می شود و وقتی بغضم می شکند، خودم هم  می شکنم و از دورن فرومی پاشم. لختی که می گذرد، به یاد اسطوره های مقاومت که در زندان های حکومت گرفتار شده اند می افتم،  از شکستنم عرق شرم بر پیشانیم می نشیند، دوباره خودم را جمع می کنم و برمی خیزم..... و این داستان شکستن و برخاستن، بارها و بارها در زمانهای مختلف تکرار می شود. اما این بار اعتصاب غذای هدی صابر و مرگ بهت انگیزش و سپس اعتصاب غذای اعتراضی هم بندیهایش طاقتم را طاق نمود آنقدر که دیگر تحمل تکراری شدن داستان تلخ زندانیان سیاسی را نداشتم. به پیشنهاد دوستان، تصمیم گرفتم که به جای در خود فروریختن، قلمم را بردارم و نامه ای را در وصف اوضاع امروزمان بنویسم. اما خطاب نامه به چه کسی باشد؟


خواستم به علی خامنه ای و دستگاه خلافتش نامه ای  بنویسم و بگویم: شرم تان باد اي خداوندان قدرت، بس كنيد / بس كنيد از اينهمه ظلم و قساوت، بس كنيد......  خواستم بگویم: گر چه مي دانم، آنچه بيداري ندارد خواب مرگ بي گناهان است و وجدان شماست/ با تمام اشك هايم باز نوميدانه خواهش مي كنم، بس كنيد، بس كنيد، فكر مادرهاي دلواپس كنيد. ..... خواستم بگویم که ولایتی بر قلب ایرانیان ندارید اما سلطه مطلقه ای که بواسطه چماق و سرکوب  به پا داشته اید، مسئولیت مطلقه  همه این ظلم و جنایت ها را بر گردنتان می اندازد...... حرفهای بیشتری هم داشتم، اما چه فایده که آنها زبان من را و ملت را نمی فهمند. نامه نوشتن به آنها حکایت شکایت بردن از ظالم به خود ظالم است  و کوبیدن آب در هاون.


خواستم به عقلای حکومت نامه ای بنویسم و بگویم چه غافل نشسته اید که ظلم از حد گذشته است. جام زهر را بنوشانید پیش از آن که دیر شود. شک نکنید که تسلیم در برابر مردم تلخی جام زهری که سالها پیش به خاطر کوتاه آمدن در برابر دشمن خارجی نوشانده شد  را ندارد.... اما  صادقانه بگویم که عاقلی منزوی نشده  درمیان صاحب منصبان ندیدم که خطابش کنم. گو اینکه  همگی در قطار بی ترمز استبداد نشسته اند و تخته گاز خود را و ملت را و کشور را به قهقرا  و فروپاشی می برند.



خواستم به مراجع و علمای دین نامه ای بنویسم و بگویم که این حکومت دست پرورده  شماست، و با سکوت یا  تایید شماست که به اوضاع امروز رسیده ایم، پس چرا در کنج عافیت نشسته اید؟ پس تکلیف آن همه افسانه ها و روایت هایی که در نکوهش ظلم و مدح آزادگی می گفتید چه شد؟.... اما دیدم از این قبر بی جنازه، طرفی برای مردم بسته نمی شود. از بحرین تا فلسطین، اگر ظلمی رخ دهد فریاد روحانیت بلند می شود و کفن می پوشند و گریبان پاره می کنند اما وقتی نوبت  به کشتار و زندانی کردن جوانان ایران زمین می رسد، اگر به تایید برنخیزند، زبان در کام می گیرند. خیلی که شجاعت به خرج دهند، کنایه ای آرام را در هزارتوی تمثیل ها می پیچند و نمی اندیشند که این حکومت سرکوبگر که با تایید همین علما قوام یافته است با این کنایه های آرام و زیرپوستی، چرخ سرکوبش متوقف نمی شود.


خواستم، به مردم و فعالین سیاسی و حقوق بشری نامه ای بنویسم که چه نشسته اید، باید کاری کرد. جمعی از عزیزترین فرزندان این مملکت در سیاهچاله های حکومت به زجر و رنج مداوم سردچار شده اند و رسم انصاف و غیرت نیست که تنهایشان بگذاریم و یا در اختلاف های جزیی و حاشیه ای مشغول شویم و از اصل موضوع غافل شویم. اما دیدم که سخن گفتن با مردم ظرافتی می طلبد که در قلم من وجود ندارد. از سرزنش خودمان و خودفرسایی های این روزها چه سود؟ مگر نه اینکه زندانیان سیاسی خودشان بخشی از مردم هستند؟ مگر نه این است که هزاران جوان گمنام در زندان به سر می برند و یا تجربه تلخ زندان را از سر گذرانده اند و احتمالا به واسطه گمنام بودنشان، سختی ها و تحقیرهای مضاعفی را هم تحمل کرده اند؟ منصفانه نیست که مردم را یکجا خطاب کنیم و به پرسش بگیریم.

لاجرم تصمیم گرفتم نامه را به خود زندانیان سیاسی بنویسم. به آنها که حتی در زندان نیز مشعل مبارزه را فروزان نگه داشته اند. به آنها که به ما مردم پراکنده درس مبارزه می دهند. به آنها که مسئولیت اجتماعی خود را حتی در زندان نیز فرونگذاشته اند. به آنها که به ما می آموزند، هیچ گاه خالی بودن دستها بهانه خوبی نیست. به آنها که با دستهای خالی به مبارزه با حکومت رفته اند تا نشان دهند که اقتدار پوشالین حکومت با کمی صبر و اتحاد و استقامت فروخواهد ریخت. نامه ام بر خلاف مقدمه طولانی که گذشت، کوتاه است:


قهرمانان وطن و آزادگان زندانی!

این نامه را یکی از زندان بزرگ ایران به شما ساکنین زندان اوین و رجایی شهر و ... می نویسد. مسئولیت پرچمداری جنبش سبز،  نه بر شانه های خسته شما زندانیان سیاسی، که بر دوش تک تک اعضای جامعه ایران است. مشعلی که اینک در دستان شما فروزان است می بایست بر دستان ما در اهتزاز می بود.  شما تا همین جایش هم مسئولیت اجتماعی خود را به کمال انجام داده اید و تکلیفی بر شما نیست که جور ناکرده های ما را بر دوش خسته خود حمل کنید. شما را می ستاییم برای آنکه فداکارانه و حتی به قیمت جانتان، پرچم مبارزه را علیرغم همه محدودیت ها فرونگذاشته اید تا روح مبارزه را در جامعه زنده نگه دارید. شرمنده هستیم برای همه کارهایی که می توانستیم و نکرده ایم و برای همه حاشیه هایی که خواسته یا ناخواسته درگیر آن شده ایم. اکنون پیام شما را دریافت و راه مبارزه را با چراغ هدایت شما پیدا کرده ایم. تنها فرصتی می خواهیم تا دوباره متحدانه جمع شویم و از حاشیه ها به متن مبارزه برگردیم و ققنوس وار از میان خاکستر سرکوب پرکشیم. 


نزدیک طلوع است و دیر نباشد که ما و شما خورشید آزادی رادر آغوش کشیم.


تا آنروز همه زمزمه می کنیم:

        از نگاه یاران به یاران ندا می رسد             دوره رهایی رهایی فرا می رسد 
              این شب پریشان پریشان سحر می‌شود             روز نو‌گل‌افشان ‌گل‌افشان به ما می‌رسد
---------------------------------------------------------------------- 
پی نوشت 1: این نوشته را در پاسخ به فراخوان وبلاگ نویسی که در حمایت از زندانیان سیاسی اعلام شده بود منتشر نمودم.

پی نوشت 2: این نوشته را تقدیم می کنم به سه زندانی کرد که هنوز در اعتصاب غذا هستند: النور خضری، کامران شیخی و سید ابراهیم سیدی.

پی نوشت 3: پیام آغازین و پایانی دوازده زندانی سیاسی اعتصاب غذا کننده و پیام هدی صابر خطاب به مردم، درسهای زیادی برای ما دارد.  در نوشته ای دیگر به این پیام ها خواهم پرداخت.