سیاست خارجی ورشکسته و دیپلماسی گروگانگیری

مهر ۰۱، ۱۳۹۰


داستان تکراری ماجراجویی های بین المللی حکومت ایران همانگونه که پیش بینی می شد به آزادی هر سه شهروند آمریکایی متهم به جاسوسی ختم شد.  این سه کوهنورد ظاهرا به اشتباه وارد خاک ایران شده بودند  اما حکومت ایران به شدت مصر بود و هست که ورود آنها به قصد جاسوسی بوده و جرم آنها را محرز شده می داند و طبق حکم دادگاه بدوی هر یک به هشت سال زندان محکوم شده اند.  از این سه متهم، سارا شورد پس از مدتی نه چندان طولانی آزاد شد تا فشارها بر حکومت ایران اندکی کاهش یابد اما دو متهم دیگر به مثابه دو گروگان در اختیار حکومت ایران قرار داشته و  قوه قضاییه در روندی غیر شفاف و غیراقناع کننده نسبت به  بازداشت و صدور حکم آنها اقدام نمود. عدم اقناع جامعه جهانی در این موضوع به حدی بود که نهادها و شخصیت های شناخته شده و معتبر بسیاری نسبت به این موضوع اعتراض نموده و فشار افکار عمومی جهانی  و موج خبری ایجاد شده در این زمینه، هزینه سنگینی را به کشور تحمیل نموده و چهره ای نامطلوب از ایران در عرصه بین المللی پدید آورد. علیرغم این موضوع، حکومت ایران بدون دستاوردی مشخص، در دو سال گذشته همچنان به رفتار غیرعرف و ادامه این ماجراجویی اصرار داشت. در این میان، هر بار که احمدی نژاد به عنوان ریس دولت ایران در مجامع جهانی  مورد سوال قرار می گرفت با ذکر اینکه قوه قضاییه ایران از قوه مجریه مستقل است، از خود رفع مسئولیت نموده و از پاسخگویی در این زمینه  طفره  می رفت تا اینکه چند روز قبل از سفر اخیرش به سازمان ملل، بر خلاف ادعایش درباره استقلال قوه قضاییه، خبر از آزادی دو زندانی آمریکایی داد. در واکنش به این موضوع قوه قضاییه رسما آزادی زندانیان آمریکایی را تکذیب کرد، هر چند که در نهایت قوه قضاییه تسلیم شد و دو زندانی آمریکایی آزاد شدند. 



روند کند رسیدگی به پرونده کوهنوردان آمریکایی در خلال دو سال گذشته و انتشار ناگهانی  خبرآزادی آنها درست قبل از سفر احمدی نژاد و خدم و حشم هیات یکصد نفره اش سوال های زیادی را  ایجاد نموده است. آیا این دو کوهنورد از ابتدا هم مشخص بوده که جاسوس نبوده اند و صرفا به عنوان گروگان و اهرم فشار در مذاکرات استفاده شده اند؟ در این صورت صرفنظر از اخلاقی بودن یا نبودن  این شیوه، دستاورد این گروکشی در عرصه بین المللی چه بوده است؟ اگر قرار بوده است این کوهنوردان به عنوان کارت مذاکره استفاده شوند چگونه قبل از مذاکرات احتمالی در آمریکا خبر قطعی آزادی آنها توسط ریس دولت ایران اعلام می شود؟ و اگر امتیازی از پیش گرفته شده بوده و توافقاتی صورت گرفته بوده است، پس نطق شدید اللحن ریس جمهور آمریکا در سازمان ملل را چگونه می توان ارزیابی کرد؟ در واقع  از مجموع مشاهدات بیرونی به نظر می آید که جز اجازه ورود هیات عریض و طویل دولت ایران به آمریکا، امتیاز قابل توجه دیگری از این پرونده بدست نیامده و لذا مهمترین سوالی که پیش می آید این است که تصویری که ازحکومت ایران به عنوان یک حکومت گروگانگیر در فضای بین المللی ترسیم شده است را چگونه می توان ترمیم نمود و تبعات و هزینه های "دیپلماسی  گروگانگیری" و "باجخواهی" عیان را چگونه می توان توجیه نمود؟



متاسفانه واقعیت این است که حکومت ایران و دستگاه دیپلماسی ایران به شدت در تنگنا و انزوا قرار گرفته و فاقد هر گونه ابزار برای بازی در عرصه سیاست خارجی است. نتیجه چنین روندی، حرکت ایران به سمت سیاست هایی نظیر گروگانگیری و یا افزودن تهدیدات نظامی بوده است که عملا به انزوای بیشتر ایران در عرصه بین المللی منجر شده است. همین روند درباره کشور منزوی کره شمالی نیز دیده می شود.  به عنوان مثال در سال 2009 کره شمالی نیز دو خبرنگارآمریکایی را بازداشت و به دوازده سال حبس و کار اجباری محکوم نمود تا اینکه نهایتا با سفر غیر رسمی بیل کلینتون، این دو خبرنگار علیرغم اصرار حکومت کره شمالی مبنی بر مجرم بودنشان، آزاد شدند. 



البته این اولین باری نیست که حکومت ایران از گروگانگیری در عرصه بین المللی استفاده می کند و به عنوان مثال در پرونده ملوانان انگلیسی متجاوز به آبهای ایران نیز همین الگوی رفتاری دنبال شد. میرحسین موسوی در مناظره های انتخاباتی به شدت نسبت به اتخاذ این شیوه در عرصه دیپلماسی خارجی ایران اعتراض نموده و ابراز داشت: دو نوع مدیریت می توان داشت؛ مدیریتی بر اساس ماجراجویی و قهرمان نمایی و رفتارهای نمایشی و خرافه گرایی و خیال بافی و خودمحوری و یا بر عکس، مدیریتی بر اساس شفافیت، قانون گرایی، صداقت و کار کارشناسی و اعتدال. اگر می خواهیم ایرانی قوی داشته باشیم، نوع دوم مناسب است. ... بنده با مدیریت فعلی کشور نسبت به آینده احساس خطر می کنم. موسوی در نقد عملکردهای دولت در قضیه دستگیری ملوانان انگلیسی گفت: ملوانان انگليسي به حوزه آبي ما وارد شده و تجاوز کردند كه در قبال عمل آنان، نيروهاي ما آنها را دستگير كردند. در ابتدا اعلام كرديم كه بايد اين ملوانان اعدام شوند كه بازتاب گسترده‌اي داشت و بحرانی جهانی ایجاد کرد. اما بعد از تهدید دولت انگلستان  تصميم گرفتيم تن آنها كت وشلوار كنيم و رئيس‌جمهور كه نماينده همه ملت است مانند بدرقه مسوولان خارجي با آنها رفتار و خداحافظي كرد. آيا اين عزت ملت ايران را حفظ كرد؟ خير. عزت ما را مخدوش و سياست خارجي ما را دچار فراز ونشيب‌هاي بسياري كرد.  در مقابل احمدی نژاد ابراز داشت که "در قضیه ملوانان انگلیسی آقای بلر کتبا نامه داد و عذرخواهی کرد و گفت ما سیاست‌های‌مان را در رابطه با ایران عوض خواهیم کرد واین سند در وزارت خارجه ایران موجود است." این موضوع بلافاصله به صورت رسمی توسط دولت انگلستان تکذیب شد هر چند که سند مورد اشاره احمدی نژاد هرگز منتشر نگردید که این امر خود نشان از فریبکاری، دروغگویی و انفعال ریس دولت در توجیه اقداماتی از این دست دارد.



اکنون و با شرحی که گذشت، اگر حکومت ایران قصد اقناع مردم را دارد باید پاسخگو باشد که آیا کوهنوردان آمریکایی مجرم بوده اند یا خیر. اگر مجرم نبوده اند پس چگونه با این هزینه زیاد برای کشور و مردم  آنها را در تمام این مدت زندانی نموده است و اگر مجرم بوده اند پس چگونه بدون تشریفات قضایی و در فرایندی غیرشفاف آزاد شده اند؟ اگر بنا را  بر رافت دستگاه قضایی بگذاریم، چرا این رفات تنها مشمول مجرمان خارجی از کشورهای تاثیرگذاری نظیر آمریکا و انگلیس می شود  و در مقابل، مردم کشور خودمان هرگز نشانی از این رافت در عرصه داخلی ندیده اند؟ هم اکنون تعداد زیادی زندانی سیاسی بعد از گذشت مدت زمان طولانی  همچنان بدون برگزاری دادگاه و یا از طریق  احکام واهی دادگاه های تشریفاتی درزندان به سر می برند و از کمترین حقوق انسانی نیز بی بهره اند و هرگز نشانه ای از انعطاف و رافت حکومت را ندیده اند. این وادادگی ها و تشتت ها در عرصه خارجی و اتخاذ سیاست مشت آهنین در عرصه داخلی جز این است که نشان از ورشکستگی سیاست خارجی در عرصه بین المللی و فروپاشی بنیان های مشروعیتی در عرصه سیاست داخلی دارد؟
--------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت1: این مطلب را پیش از این  با اندکی تغییر در سایت جرس منتشر نموده ام.

پی نوشت 2: نقد میرحسن موسوی نسبت به سیاست خارجی دولت ایران را از دقیقه 8 به بعد در این ویدئو ملاحظه فرمایید.