وای بر جمهوری اسلامی

خرداد ۰۱، ۱۳۹۰

ویدئوی زیر، تصویری از مراسم خاکسپاری دو برادر جوان را به تصویر کشیده که طی یک فرایند غیر شفاف قضایی به اتهام سرقت مسلحانه و محاربه، محاکمه و اعدام شدند.



این فیلم، موارد زیادی را نشان می دهد. نخست آنکه،  آنکه خشمی که در سیمای مردم و جوانان حاضر در این مراسم وضوح دارد گویای این موضوع است که به فرض پذیرش ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر دست داشتن معدومین در سرقت مسلحانه، مجازات اعدام نه تنها باعث جلوگیری از جرم و خشونت نشده، بلکه بصورت آشکارا خشونت را به لایه های جامعه تزریق کرده تا آنجا که سرودی که در این مراسم خوانده می شود، شلیک تیرهای هوایی و سایر حاشیه ها همه از گسترش خشم و نفرت در جامعه خبر می دهد.

همچنین، مراسم و حاشیه های آن نشان از آن دارد که دو جوان اعدام شده تا سرحد یک قهرمان مورد تکریم قرار گرفته اند. در این صورت باید گفت اگر ادعای جمهوری اسلامی مبنی بر سارق مسلح بودن این دو جوان درست باشد، وای بر جمهوری اسلامی که نظام قضایی اش چنین بی آبرو و احکامش چنین فاقد اعتبار شده، که محکومین اعدامیش، تا سرحد قهرمانان جامعه تکریم می شوند و اگر ادعای جمهوری اسلامی درباره سرقت مسلحانه این دو جوان کذب باشد، باز هم وای بر جمهوری اسلامی که دو جوان را بی گناه اعدام کرده است.









خاتمی و کرنش های صف شکن

اردیبهشت ۲۷، ۱۳۹۰


سخنرانی اخیر خاتمی به رغم طرح مواردی مثبت، همچون بسیاری دیگر از سخنرانی هایش شامل موارد بحث برانگیزی هم بود. مهمترین بخش سخنان ایشان  که مورد انتقاد واقع شده است آنجایی است که خطاب به نظام و رهبری می گویند: "اگر به نظام و رهبری ظلم شده است به نفع آینده از آن چشم پوشی شود و ملت هم از ظلمی که بر او و فرزندانش رفته است می گذرد و آن وقت همه به آینده بهتر رو خواهیم آورد." در این باره چند تکته لازم است که مورد بحث قرار گیرد:


1-    همانند ایام گذشته عده ای در مقام دفاع مطلق از حرف ها و سخنان خاتمی بر آمده اند و این سخنان را در چهارچوب گفتمان اصلاح طلبی ارزیابی می کنند. اولا باید توجه داشت که دفاع مطلق از شخصیت های جنبش به آفتی بر علیه جنبش تبدیل شده و  باعث گمراهی خاتمی و سایر شخصیت های جنبش می شود و آنها را از نعمت نقد جامع و بی طرفانه محروم می کند ضمن اینکه شیوه شخصیت محوری، اعتبار اخلاقی جنبش را هم زیر سوال می برد. دوما مفهوم اصلاح طلبی نیاز به باز تعریف جدی دارد. خاتمی معادل اصلاح طلبی نیست و نمی توان او را معیار  اصلاح طلبی قرار داد. اصلاح طلبی هر چه هست، قطعا کرنش های بیجا ، جابجا کردن ظالم و مظلوم و حق و ناحق، هزینه کردن های بی فایده، امتیاز دادن های بی امتیاز نیست و متناظرا نقطه مقابل این رفتار را نمی توان انقلابی گری نامید. اگر واقع بینانه به این گونه مواضع خاتمی نگاهی بیندازیم، ماحصل این کرنش ها در مقابل اقتدارگرایان، جز تشتت در صفوف جنبش چیز دیگری نبوده است. حکومت نیز تاکنون کوچکترین امتیازی در مقابل این عقب نشینی ها نداده است.
2-    از جناب آقای خاتمی باید پرسید که به نظام و رهبری چه ظلمی شده است؟ چه کسی این ظلم را کرده است؟ مردم؟ آقای خامنه ای باید چه کسانی را ببخشند؟ مردم را؟ روزنامه نگاران را ؟ فرزندان ملت را که در زندانها اسیرند؟ کیست که نداند در حوادث گذشته اگر ظلمی هم بوده باشد، ظلم آشکاری بوده که نظام و رهبری به مردم نموده اند: در کهریزک، در کوی دانشگاه، در خیابانهای شهر، و در سی سال زجر مداوم. به جای طلب بخشش از رهبری، حق بود که آقای خاتمی رهبری را نصیحت می کرد که از مردم طلب بخشش کند شاید که مردم ببخشند.
3-    هم ترازی ظلمی که به مردم شده است با مثلا ظلمی که به نظام و رهبری شده است، خود ظلمی به حقیقت های جاری در ایران بوده است. البته ظاهرا بحث فراتر از هم ترازی است و اینکه ظلم به نظام و رهبری مقدم بر ظلم به مردم طرح می شود می تواند نشان از تقدم حق رهبری و نظام بر حق مردم باشد.  تیتر بی بی سی از این بابت جالب بود که به کمک خاتمی آمده و با تغییر جمله بندی خاتمی نوشته است:  هم ملت ظلمی را که بر او شده ببخشد و هم نظام و رهبر. تا به این ترتیب هم اولویت را به حقوق مردم داده باشد و هم اینکه "بخشش از جانب مردم"  را با "توصیه به بخشش"، جابجا کند.
4-    در بحث ظلم هایی که به مردم شده است باید با حساسیت برخورد کرد. اولا کسی که نمایندگی حقوق ضایع شده مردم را برعهده می گیرد باید متعهد به استیفای این حقوق باشد و مشخص نیست آقای خاتمی بر چه مبنایی خود را در این جایگاه یافته است. دوما حتی اگر هدف، اقامه مصالحی بزرگتر به قیمت فروگزاردن حقوق تضییع شده ملت باشد، صاحبان حق که مردم هستند باید نسبت به این موضوع اقناع شده باشند. نمی توان پیش پیش از حقوق مردم مایه گذاشت، از اعاده حقوق آنها گذشت و امتیازی در خور هم بدست نیاورد. حال  چگونه است که آقای خاتمی از جانب مردم سخن می گوید و حقوق مردم را می بخشد تا شاید رهبری از موضع ظالمانه اش کوتاه بیاید؟ اگر رهبری از موضع ظالمانه اش کوتاه آمدنی بود، آن روزی که قلبش برای دانشجویان کوی دانشگاه مصلحتا به درد آمده بود پیگیر اجرای عدالت می شد و اگر آقای خاتمی پیگیر استیفای حقوق ملت بود آن زمانی که در قدرت بود پیگیر حقوق تضییع شده ملت از جمله همین پرونده کوی دانشگاه می شد نه امروز که ثابت شده است نه خامنه ای از موضع ظالمانه اش کوتاه آمدنی است و نه خاتمی توانایی استیفای حقوق مردم را دارد.
5-    صحبت از ترویج نفرت نیست. میتوان بخشید اما  جامعه ای که این روزهای سخت را گذرانده است نمی تواند ظلمی را که نظام و رهبری بر جامعه تحمیل نموده است فراموش کند. حتی اگر فراموش هم  بکند، نمی تواند بپذیرد که واقعیت ها تحریف شوند و جای ظالم و مظلوم جابجا شود آنگونه که ظالم صاحب حق شود و جامعه  از "ظالم" عذر خواهی هم بکند! ضمنا حتی اگر جرم و جنایت هایی که در این مدت صورت گرفته از جنبه عمومی اش مورد عفو مردم و جامعه قرارگیرد، جنبه  خصوصی این مظالم کماکان باقی می ماند و صاحبان خصوصی این حقوق اعم از خانواده های کشته شدگان و زندانیان سیاسی، نسبت به پیگیری حقوق خود محق اند و این حق آنها باید به رسمیت شناخته شود.
6-    بعد از این سخنرانی آقای خاتمی بود که سری به بیانیه شماره هفدهم مهندس موسوی زدم. دیدم که ایشان هم مشتاق بوده است که وضعیت فعلی جامعه ایران از این انسداد سیاسی موجود خارج شود. اما رویکردی که ایشان برای ورود به این مساله اتخاذ کرده اند کجا و رویکردی که جناب آقای خاتمی در پیش گرفته اند کجا. کدام روش به اصلاح طلبی نزدیک تر است؟ مرز اصلاح طلبی و انقلاب همانقدر ظریف است که مرز اصلاح طلبی و وادادگی.
7-    درست در همین روزی که آقای خاتمی از رهبری و نظام درخواست می کند که ظلمی که به ایشان رفته است را مورد بخشش قرار دهند، خبری منتشر می شود که حسنی مبارک از مردم مصر عذرخواهی کرده است و تقاضای بخشش نموده است. بی دلیل یاد حرف های مهندس موسوی افتادم که با طعنه به خامنه ای گفته بود: فراعنــه زمانی صـــــــــدای ملــــــــت را می شنوند که دیر شده است. 
---------------------------------------------------------------------------
این مطلب را پیش از این با تغییراتی جزیی در وب سایت خبرنگاران سبز منتشر نموده ام.

شجریان و راز جاودانگی صدا و کلامش

اردیبهشت ۲۵، ۱۳۹۰


اگر در میان شخصیتهای معاصر جستجویی کنیم  محمد رضا شجریان هم از نظر مقبولیت و محبوبیت حرفه ای و هم از نظر نفوذ کلام جایگاه ویژه ای دارد. شاید راز این نفوذ صدا و کلام آنجا نهفته باشد که زبان او بیش از همه به زبان حال مردم نزدیک تر است. چه آنگاه که همراه امواج انقلاب شد و مردم را در برابر حکومت شاه همراهی کرد و چه بعد از انقلاب که باز هم همراه مردم  و زبان گویای آنها بود و چه در روزهای سخت بعد از انتخابات 88 .


او هرگز از موضع عافیت طلبانه و دست آویز قرار دادن تنزه هنر از سیاست به توجیه سکوت و انفعال نپرداخت و آنجا که لازم می بود از موضع روشنفکری به میدان عمل سیاسی هبوط  می کرد . او مردم و فرهنگشان را ارج می گذاشت و می گذارد چرا که خود از میان همین جامعه به میدان آمده است. چه آنجا که برای پدر می خواند و چه آنجا که ربنا را سر می دهد و چه آنجا که مردم را در مناجاتشان همراهی می کند و چه آنجا که از جدایی دین و سیاست می گوید و چه آنجا که همنوا با مرغ سحر از ظلم ظالم می گوید همه زبان حال مردم است و نه زبان اندرز مردم. او معتقد است که مردم آگاهند و وجدان بیدارشان در جامعه حس می شود. ممکن است مردم اشتباه کنند اما اشتباه مردم نیز، که خود را یکی از آنها می داند،  بخشی از روند رشد طبیعی جامعه است. او تکلیف خود را نه در نفی فرهنگ مردم جامعه  و نقد تهاجمی این فرهنگ، که در همراهی مردم به سمت فردای روشن یافته است.

نامه جمعی از وبلاگ نویسان سبز خطاب به مبارزان سوری

اردیبهشت ۲۰، ۱۳۹۰


مبارزان استوار سوری
 
موج برخاسته از  سرکشی مردمان از زیر یوغ بندگی ظالمان، با گذر از ایران و تونس و مصر و لیبی و یمن و بحرین،  امروز قدرتمندتر و عظیمتر،  به کاخ حاکمان سوریه رسیده است.  گویی که این موج سرکش سر ایستادن ندارد و مشعل آزادیخواهی دست به دست گشته و اینک بر فراز دستان شما مردمان سوریه قرار گرفته است. مشتان گره کرده و اراده با شکوهتان و پایداری سرسختانه تان  به رغم شدت سرکوبها و خونریزیهای دستگاه فاسد و سرکوبگر حاکمان سوری، تحسین ایرانیان و جهانیان را برانگیخته است.


 آزادیخواهان ایران نیز که خود ذیل لوای پرچم سبز مبارزه، به فردای آزادی چشم امید بسته اند، از روز نخست کنجکاوانه و مشتاقانه مبارزه شما مردم سوریه را دنبال می کنند و پیروزی تان را به آرزو نشسته اند و خود را در خشمها و هیجانها و امیدهایتان شریک می دانند. دریغ که آن سوی میدان، حاکمانی نشسته اند که قلب های مرعوبشان مانع از درک حماسه حضور مردم می شود و از هراس فرو ریختن بنای استبدادشان حکم به خونریزی می دهند و بر موج خروشان مردم شمشیر می کشند و نمی دانند که  موجهای بلندتر که از پی می آیند به مراتب ویرانگرترند.


برای هر ملت، روزی فرا می رسد که شرافت و سربلندی خویش را در بوته آزمایش می بیند و برای پاسداری از آن ناگزیر به قیام می شود. حماسه ای که شما مردم سوریه به تصویر کشیده اید حماسه ای آشنا برای ما مردم ایران است. در هر خبری که از زیر شدیدترین فشارها و سانسورها به دست ما می رسد و در هر فیلمی که از آماج رگبار مسلسلهای نظامیان سوری به تصویر کشیده می شود، داستان مبارزه خود را می بینیم. همین همداستانی است که جنبش های آزادیخواهی منطقه را در کنار هم می نشاند و جباران و حاکمان سرکوبگر را در جبهه مشترک قرار می دهد. حاکمان همدست منطقه، امروز در سرکوب مردم  منافع  مشترک پیدا کرده اند و  در جنایت،  یکدیگر را همراهی می کنند. یکی دستگاه تبلیغ و دیپلماسی اش را مامور می کند که قتل شهروندان مبارز را مشروع جلوه دهد و آزادیخواهان را به عنوان فتنه گران و آشوبگران جلوه دهد و دیگری لشکر سرکوبش را به همراهی در جنایات  گسیل می دارد؛ یکی لشکر سرکوب به بحرین می فرستد و دیگری جوخه های امنیتی اش را به سوریه. اوج این نمایش های فریبکارانه آنجاست که  مدعیان رهبری مسلمین جهان از تریبون نماز جمعه تهران برای مردم مصر خطبه می خوانند و برای مردم فلسطین جامه می درند و در همان حال کشتار سوریان را مشروع اعلام می دارند. این ادامه همان توهم  مالیخولیایی است که اجازه می دهد بر مسند خداوندگاری تکیه زنند و بدین سان  بی محابا درباره جان افراد به قضاوت بنشیند و یکی را شهید بخوانند و دیگری را فتنه گر. از همین روست که امروز سیاهی چهره شان هویدا شده و تایید  جنایتهای شرکای سیاسی  و همدستی شان با ظالمان منطقه، طشت رسوایی شان را  بر زمین انداخته است. 


 تحولات اخیر منطقه حداقل حسنش این بوده که پرده از چهره نفاق آلود حکومت هایی که پشت دفاع از فلسطینیان و مخالفت با اسراییل پنهان شده اند و مسایل اعراب فلسطین را در هیاهوی تبلیغاتی وجه المصالح اهداف شوم خود کرده اند تا مشروعیتی کاذب برای خود و حکومت نامشروعشان ایجاد کنند برداشته است. مگر می توان همزمان هم مدعی دفاع از حقوق ملت فلسطین بود و هم به کشتار مردمان کشور خود دست زد؟ مگر می توان با موضوع حقوق بشر با استاندارد های دوگانه برخورد کرد و آدم کشی در فلسطین را محکوم کرد اما کشتار در کشور تحت حکومت خود و یا در کشورهای مشترک المنافع را جایز برشمرد؟ این ترفند دروغین حکومت های خودکامه کشورهای عربی از یک سو و هیاهوی تبلیغاتی حکومت مستبد ایران برای بهره برداری سیاسی از اوضاع آشفته فلسطینیان از سوی دیگر، قطعا از این پس نمی تواند موجبات فریب مردم منطقه را فراهم آورد. 


سوای عملکرد غیرقابل دفاع حکومت نامشروع و کودتایی ایران، ریخته شدن خون مبارزان سوری، براستی به جان آزادیخواهان ایرانی ناگوار آمده است.  ایمان داریم که  به مدد پایداری مردمان ، بیرق ظلم برچیده خواهد شد و کاخ لرزان استبداد در برابر شکوه حضور مردم فروخواهد ریخت.   خون آزادیخواهان سوری، فرش قرمزی خواهد شد برای قدوم مبارک آزادی . این سان که شما  ملت سوریه پرچم مبارزه را  با صلابت در دست  گرفته اید، و اینچنین پرغرور در اهتزازش پایمردی می کنید، دیر نباشد که بیرق  پیروزی را بر قله سعادت برافرازید. بدانید و آگاه باشید که در این راه آرزو و دعای خیر آزادیخواهان جنبش سبز  ایران، بدرقه راهتان خواهد بود.

جمعی از وبلاگ نویسان سبز
---------------------------------------------------------------------
·      1-  آخرین لیست وبلاگ های امضا کننده را از http://spinooza.blogspot.com دنبال نمایید.

·      2-  در صورت تمایل به  امضا نمودن این نامه و اضافه شدن به این لیست، پس از انتشار این مطلب در وبلاگ خود، آدرس لینک مربوطه را به آدرس spinooza56@gmail.com  ایمیل نمایید.