اعدام، از جلب رضایت خدا تا تحکیم پایه های حکومتی خودکامه

مهر ۱۷، ۱۳۸۹


اعدام یکی از بارزترین وجوه سیستم تاریک قضایی ایران است. بیش از آنکه تدوین چنین سیستم ناکارآمدی بر مبنای اقتضائات روزگار و استدلالت حقوقی و قضایی صورت گرفته باشد، اعدام و مجازاتهای مشابه تبدیل به نمایشی از دینگرایی حکومتی شده است که مشروعیت خود را نه بر پایه مشارکت مردم که بر پایه مذهب بنا نهاده است. اگر چه حتی اگر از منظر درون دینی هم به مجازاتی نظیر اعدام نگریسته شود، اجرای این مجازات چندان قابل دفاع نیست و ایرادات فراوانی بر آن وارد است (+) و متاسفانه باید گفت اجرای چنین احکامی با هزینه کردن از مبانی دینی، مایه وهن دین و احکام دینی شده است. فارغ از مبنای دینی مجازاتهایی مانند اعدام، روند چند سال اخیر نشان داده است که حکومت ایران، چندان هم دغدغه های دینی ندارد و دین را بهانه ای کرده است برای تسلط بر جامعه و چپاول ثروتهای مادی و معنوی آن. در واقع اگر دقیق تر به مساله احکام هراس انگیزی مانند اعدام نگریسته شود، درخواهیم یافت که حکومتی که در بحران فقدان مشروعیت گرفتار آمده است، ناگزیر از اجرای مانور اقتدار شده است تا اگر حکومتی بر دلها ندارد، هراسی را در دلها بنا نهد که ستون سست بقایش شود و فی الواقع راز بقای این حکومت به پراکنش ترس و نفرت وابسته شده است! به عنوان مثال اعدام های دسته جمعی و در ملا عام بیش از آنکه به هدف مجازات و بازدارندگی باشد مانور اقتدار حکومتی است که از حل بحرانهای اجتماعی و سیاسی اش عاجز شده است و با نمایش هایی از این دست ناتوانی مدیریتی خود را پنهان می کند. و تاسف بار آنجاست که حکم  اعدام را به محکومین سیاسی هم تعمیم می دهند و فضاحت را  تا بدانجا می رسانند که از خطبه های دارالخلافه می گویند خداوند از اعدام ها خوشحال می شود و دستوربه قتل و اعدام می دهند تا رضایت خداوندگارشان را بدست آورند (+).

تکلیف چنین حکومتی با موضوع اعدام  مشخص است. اما سوال اینجاست که سهم مردم و باورهایشان در مشروعیت بخشیدن به این مجازات سیاه چیست؟ نقل است که تا زمانی که اعدام تماشاچی دارد، اعدام کننده از آن حمایت می کند. واقعیت این است که بخشی از جسارت نظام حاکمه ایران در اجرای این احکام ننگین، حمایت بخشی از بدنه جامعه از اعدام هاست. صحنه های اعدام در ملا عام یکی از  دردآورترین فجایع بشری است. فاجعه آنجایی فزونی می گیرد که آدمهایی هلهله کنان به تماشا می آیند و گو اینکه به سینما آمده اند، از سر و کول هم بالا می روند که این اعدامها را به نظاره بنشینند. به راستی ما وارث چه فرهنگی هستیم! این درد را کجا باید برد؟
بخش اعظمی از اعدام ها که پشتوانه اجتماعی هم دارد، اعدام هایی است که ذیل نام حکم قصاص (این قتل بی مجازات) صورت می گیرد. حمایت فکری بخش قابل توجهی از جامعه از این نوع اعدام ها  در واقع خشونت خفته در تار و پود پوسیده یک جامعه ناهنجار را نشان می دهد. جامعه ای که چشم در برابر چشم قانون جاری آن است. و کسی که با قصاص آرام می گیرد، در واقع خود به نوعی مرتکب قتل شده است. قتلی سفید و متاسفانه مشروع که فقط مجازات ندارد ولی حقیقتا تاریکی و سیاهی آن بر دل و روح اعدام کننده باقی خواهد ماند. پدری را تصور کنید که فرزند جوانش در درگیری با دوستش بصورت اتفاقی کشته شده است و حالا در پی اعدام قاتل فرزندش است. او که آتش انتقام خون فرزندش را با اعدام خاموش می کند، همانقدر تاریکی بر دلش می نشیند که بر دل قاتل فرزندش نشسته بود. انتقام گیرنده با اجرای قصاص، تاریکی ناشی از کینه و نفرت و بغضش را از دلش بیرون می کند ولی تاریکی ماندگاری را بر دلش جایگزین خواهد نمود که تا ابد با او همراه خواهد بود. او قبل از اعدام قاتل فرزندش، می توانست هر گاه که قلبش بزرگ می شد کینه و نفرت را از دلش بیرون کند اما حالا بعد از قتل قاتل فرزندش، تاریکی این قتل سفید را هرگز نمی تواند از قلبش بیرون کند. مراد از این نوشتار این نیست که از قتل دفاع نموده و وارثان مقتول را بی آنکه حمایت اجتماعی کنیم به حال خود رها سازیم. در مجازات قاتل شکی نیست، اما اعدام راه حلی نیست که برای یک معضل اجتماعی انتخاب شده است و نه تنها چرخه خشونت را متوقف نمی کند، بلکه خود ابزاری است در جهت تزاید نفرت ها و ترویج خشونت ها. و مگر نه اینکه خون به خون شستن محال آمد پدید؟

باری به هر جهت، حمایت فکری بخشی از بدنه اجتماعی مردم از مجازات اعدام به همین جا ختم نمی شود و آثار و تبعات آن به موارد دیگری نیز تعمیم یافته است. حکومت ایران متکی بر همین باورها، راه حل بسیاری از مشکلاتش را، از مبارزه با آنچه خود فساد اخلاقی می خواند گرفته تا مشکلاتی نظیر قاچاق مواد مخدر در اجرای احکامی نظیر اعدام یافته است. و کاش اعدام ها فقط  در همین حوزه باقی می ماند. متاسفانه با سو استفاده از همین باورهای اجتماعی، حکومت ایران به راحتی توانسته  است اعدام های سیاسی و ایدئولوژیک را نیز تئوریزه کند و در راستای دریافت های اجتماعی مردم مشروع جلوه دهد و بدینوسیله اعدام و سرکوب را راهبرد تضمین بقا قرار دهد.  فاجعه قتلهای دهه شصت، که لکه ننگی در تاریخ معاصر ایران است ریشه در همین فضای غبارآلود دارد (+).

اگر هدف را حرکت به سمت جامعه ای مدرن و متعادل قرار دهیم، یکی از جنبه های چنین جامعه ای اجرای مجازات ها به هدف اصلاح جامعه و زدودن خشونت و جرم و همچنین افزایش سطح فرهنگ عمومی است و نه ایجاد ترس و هراس در جامعه. جامعه ای که جرم در آن با مجازات های خشن و رفتار های سرکوبگرانه کنترل شود، حتی اگر در مهار جرم موفقیت هایی هم بدست آید، نمی توان ادعا کرد که رفتارهای جرم خیز بطور کامل از بین رفته اند ، بلکه اشتیاق به انجام جرم کماکان در لایه های جامعه وجود دارد و شاید حتی این انگیزه ها در قالبی جدید بیشتر و بیشتر انگیخته شوند. لذا مبازره با اعدام و مجازاتهای مشابه نظیر سنگسار، قطع دست، شلاق، و ... باید به عنوان یکی از سرفصلهای مبارزات اجتماعی مردم ایران قرار گیرد. در این راه دو مانع عمده وجود دارد. اول حکومتی که این مجازاتها را دستآویز شیوه خشن حکومتمداری نموده است و دوم مردمی که با باورهایشان در این اجرای این مجازاتها سهیم اند و بعضا مجری. خوشبختانه نسل جوان و تحصیلکرده ایرانی، تا حدودی نسبت به عواقب چنین مسایلی آگاه دارد، و می تواند به عنوان سفیر مبارزه با اعدام و خشونت رسمی مهمترین نقش را در این عرصه بازی کند. نهادهای اجتماعی و مردم نهاد نیز می توانند کمک بسیاری در این زمینه داشته باشند. حرکت های اجتماعی اخیر تعدادی از هنرمندان برای مبارزه با اعدام و کسب رضایت صاحبین دم ، بسیار موثر بوده است و مساله اعدام و کراهت آن با برد رسانه ای که این عزیزان داشته اند به یکی از مسایل مهم روز ایران تبدیل شده است (+). با تداوم این گونه حرکت های اجتماعی، حداقل می توانیم امیدوار باشیم که سهم باورهای اجتماعی مردم در رسمیت دادن به این خشونت ها کاهش پیدا خواهد کرد و می توانیم همچنان به انتظار بنشینیم که روزی فرا رسد که به  ایران بدون اعدام افتخار کنیم. تا آن زمان  درد فرهنگی اعدامها، چندان فرصتی برای افتخار کردن و به خود بالیدن نخواهد گذاشت. 
----------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت 1:  این مطلب را با تغییراتی اندک پیش از این در وب سایت خبرنگاران سبز منتشر نموده ام. (+)

پی نوشت 2:  این مطلب را به مناسبت روز جهانی مبارزه با اعدام (دهم اکتبر) و در پی فراخوان وبلاگ ها و وب سایت ها برای طرح عمومی این موضوع نوشتم. اگر چه دغدغه اعدام و مبارزه با آن همیشه در ایده ها ی ذهنی ام وجود داشت، اما این فراخوان سبب گردید که این ایده اندکی رنگ تحقق گیرد. امید دارم که این حرکت در همین جا متوقف نگردد و تبدیل به یک موج اجتماعی در راستای مبارزه با اعدام گردد.

پی نوشت 3:  از صادق خلخالی تا صادق لاریجانی ، از اعدام تا اعدام  مقاله ارزشمندی است که در قسمت به بیان روند اعدام ها در ایرام می پردازد. قسمت اول، به اعدام های انقلابی و سیاسی پس از پیروزی انقلاب و دهه شصت می پردازد، قسمت دوم اعدام های فراقانونی در داخل و خارج از کشور(قتل های زنجیره ای دهه هفتاد) را بررسی می کند، و قسمت پایانی، اعدام مجرمان صغیر، جرائم اجتماعی، اراذل و اوباش، اعدام های سیاسی (دهه هشتاد) مورد بحث قرار می دهد.

پی نوشت 4: نمونه ای دردآور از یک اعدام ایدئولوژیک را می توانید در این لینک ببینید. کاملا مشخص است که این اعدام در یک کانتکست مذهبی صورت می گیرد. فرد اعدام شونده همچون یک قهرمان شعارگویان به پای چوبه دار می رود در حالی که مردم نیز در سوی دیگر با شعارهای مذهبی نفرت خود را نسبت به فرد اعدام شونده ابراز می دارند. نفرت مذهبی در گفتگوهای مردم نیز کاملا هویداست. بدیهی است که این گونه اعدام ها اولین اثرش شعله ورکردن آتش جنگهای مذهبی در مناطقی است که تفاوت های مذهبی بخشی از فرهنگ منطقه است.

پی نوشت 5: حاشیه های چند نمونه از اعدام کودکان در ایران را که به بهانه قصاص انجام شده است را می توانید در این لینک ها جستجو کنید: + ، + ، + . ضمنا به پیشنهاد یکی از دوستان می توانید یک نمونه اعدام کودکان را از ابتدای موضوع تا انتها به لحاظ تاریخ و شرح حوادث (از انتها به ابتدای فهرست جستجو) در این لینک (+) جستجو کنید. 

پی نوشت 6:  این صحنه جزو معدود صحنه هایی است که مردمی به تماشای اعدام آمدند اما این بار نگذاشتند که مراسم اعدام به اجرا درآید و صرفا تماشاچی نبودند.

پی نوشت 7:  برای دریافت عمق فاجعه اعدامهای دسته جمعی می توانید به گزارشهای منتشر شده ای که درباره اعدامهای دسته جمعی در زندان وکیل آباد مشهد صورت می گیرد، مراجعه کنید. ( به عنوان نمونه این گزارش )  
 

پی نوشت8: امیدورام که روزی بتوانیم نسبت به اعدام حیوانات در ایران هم اعتراض کنیم. فعلا که انسانها را اعدام می کنند و خیلی هم کاری از مردم ایران بر نمی آید ولی می توان امیدوار بود. نشانه های خوبی در حال ظاهر شدن است. نمونه ای از اعدام حیوانات در ایران را می توانید در این لینک ببینید.



اعدام شناسه کشور ما نیست

روز دهم اکتبر روز جهانی مبارزه با اعدام است و متاسفانه اعدام  های روزافزون در ایران بصورت سیستماتیک در حال انجام است  که این امر بیان کننده  نیاز  مبرم به توجه و عزم جدی نهادهای مردم نهاد به موضوع مبارزه با این پدیده شوم است. در این نوشتار نمونه هایی از مقالات، نوشته ها و سروده هایی از هنرمندان، نویسندگان و فعالین ایرانی را جمع آوری کرده، که نشان می دهد هنر و فرهنگ ایرانی والاتر از آن است که با پنجه هایی که بر چهره آن کشیده می شود مخدوش شود. اعدام شناسه کشور ما نیست، جمله ای است از مانا نیستانی که در پای یکی از طرح هایش نوشته بود. همین بهانه ای شد که در طرحها و نوشته های ایشان و دیگران جستجویی داشته باشم تا  بتوانیم به آینده ای روشن که قرار است  به همت جوانان  و فرهیختگان ایرانی شکل بگیرد دل خوش داریم، اگر چه اوضاع فعلی چندان خوشایند نیست.
----------------------------------------------------------------------------------

1: شاعر فرهیخته ایرانی، سیمین بهبهانی  در پی اعدام پنج تن از هموطنان ایرانی در ایام پس از انتخابات شعری زیبا سروده است:

بگو چگونه بنویسم یکی نه، پنج تن بودند
نه پنج، بلکه پنجاهان به خاطرات من بودند
*
بگو چگونه بنویسم که دار از درخت آمد
درخت آن درختانی که خود تبر شکن بودند

*
بگو چگونه بنویسم که چوب دارها روزی
فشرده پای آزادی به فرق هر چمن بودند
*
نسیم در درختستان به شاخه ها چو می پیوست
پیام هاش دست افشان به سوی مرد و زن بودند
*
کنون سری به هر داری شکسته گردنی دارد
که روز و روزگارانی یلان تهمتن بودند
*
چه پای در هوا مانده چه لال و بی صدا مانده
معطل اند این سرها که دفتری سخن بودند
*
مگر ببارد از ابری بر این جنازه ها اشکی
که مادران جدا مانده ز پاره های تن بودند
*
ز داوران بی ایمان چه جای شکوه ام کاینان
نه خصم ظلم و ظلمت ها که خصم ذوالمنن بودند
 ----------------------------------------------------------------------------
2: سروده زیبای هوشنگ ابتهاج(ه.ا سایه)  درکی ظریف از موضوع اعدام سیاسی می دهد:
 
خبر کوتاه‌ بود اعدام‌ شان‌ کردند!

خروش‌ دخترک‌ برخاست‌
لبش‌ لرزید
دو چشم‌ خسته‌اش‌ از اشک‌ پر شد
گریه‌ را سر داد
و من‌ با کوششی‌ پر درد
اشکم‌ را نهان‌ کردم‌
چرا اعدامشان‌ کردند؟
می‌پرسد ز من‌، با چشم‌ اشک‌آلود
عزیزم‌، دخترم‌
آنجا شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
دروغ‌ و دشمنی‌ فرمانروایی‌ می‌کند آنجا
طلا، این‌ کیمیای‌ خون‌ انسان‌ها
خدایی‌ می‌کند آنجا

شگفت‌انگیز دنیایی‌ست‌
که‌ همچون‌ قرن‌های‌ دور
هنوز از ننگ‌ آزار سیاهان‌، دامن‌ آلوده‌ست‌
در آنجا حق‌ و انسان‌ حرف‌های‌ پوچ‌ و بیهوده‌ست‌
در آنجا رهزنی‌، آدم‌کشی‌، خون‌ ریزی‌ آزادست‌
و دست‌ و پای‌ آزادی‌ در زنجیر

عزیزم‌، دخترم‌
آنان‌ برای‌ دشمنی‌ با من‌
برای‌ دشمنی‌ با تو
برای‌ دشمنی‌ با راستی‌ اعدام‌ شان‌ کردند
و هنگامی‌ که‌ یاران‌
با سرود زندگی‌ بر لب‌
به‌ سوی‌ مرگ‌ می‌رفتند
امید آشنا می‌زد چو گل‌ در چشمشان‌ لبخند
به‌ شوق‌ زندگی‌، آواز می‌خواندند
و تا پایان‌ به‌ راه‌ روشن‌ خود با وفا ماندند

عزیزم‌
پاک‌ کن‌ از چهره‌ اشکت‌ را، ز جا برخیز
تو در من‌ زنده‌ای‌، من‌ در تو
ما هرگز نمی‌میریم‌
من‌ و تو با هزارانِ دگر
این‌ راه‌ را دنبال‌ می‌گیریم‌
از آن‌ ماست‌ پیروزی‌
از آن‌ ماست‌ فردا
با همه‌ شادی‌ و بهروزی‌

عزیزم‌
کار دنیا رو به‌ آبادی‌ست‌
و هر لاله‌ که‌ از خون‌ شهیدان‌ می‌دمد امروز
نوید روز آزادی‌ست

-----------------------------------------------------------------------------------

کتاب دو جلدی حق حیات نوشته عمادالدین باقی  تاکنون به نزبانهای انگلیسی و عربی ترجمه شده است. مطالعه باقی مبتنی بر مباحث حقوقی در قوانین اسلامی و بین المللی است که در آن  به این جمعبندی می رسد که پایان دادن به هر شکلی از اعدام یک ضرورت است از جمله محکومیت اعدام کودکان بخاطر جرایمی که در سن کمتر از ۱۸ سالگی مرتکب شده اند. نسخه الکترونیکی این کتاب از این لینک قابل دریافت است.

---------------------------------------------------------------------------
میر حسین موسوی ومهدی کروبی، اعدام های سیاسی بهمن ماه 88 را که به قصد ایجاد رعب و وحشت در مردم انجام شده بود محکوم نمودند.

در موضع گیری دیگری، در اردیبهشت 89، میرحسین موسوی اعدامهای سیاسی پنج نفر از هموطنانمان را محکوم نمود.  مهدی کروبی نیز در اردیبهشت 88 طی بیانیه ای خواستار لغو مجازات اعدام کودکان زیر 18 سال شده بود.
----------------------------------------------------------------------------------
 رهنورد  ضمن محکوم کردن اعدام های دهه شصت در یک موضع گیری شجاعانه گفت که اعدام های سال شصت و هفت لکه ی سیاهی است که به آب زمزم و کوثر نتوان سفید کرد. وی همچنین در یادداشتی تحت عنوان چرا اعدام؟ به نقد این پدیده شوم در عرصه قضایی ایران می پردازد.


------------------------------------------------------------------------------
صبا واصفی پژوهشگر، فعال حقوق بشرو فعال جنبش زنان  که اکنون ساکن استرالیاست طی یک ابتکار حقوق بشری، به همراه ایرانیان مقیم استرالیا ضمن 50 کیلومتر دوچرخه سواری خواستار لغو مجازات اعدام درجمهوری اسلامی ایران می شود.
صبا واصفی ضمن تشکر از ایرانیان فعال در انجام این حرکت اعتراضی، می گوید: "بر مبنای آمار ارایه شد ه از طر ف سازمان های جهانی و نهاد  حقوق بشری سازمان ملل متحد، جمهوری اسلامی دارای رتبه اول در محکومیت کودکان به مجازات اعدام و رتبه دوم در اعدام بزرگسالان درجهان است. اکنون که درآستانه روز جهانی مبارزه علیه اعدام قرار داریم، برای آگاه سازی افکارعمومی، این حرکت اعتراضی را سازمان دادیم."
---------------------------------------------------------------------------------
شیرین عبادی، برنده جایزه صلح نوبل نیز همواره نسبت به اجرای مجازات اعدام در ایران موضع گیری نموده و کمک شایانی در بسیج افکار عمومی دنیا بر علیه اعدام در ایران و به خصوص اعدام کودکان زیر 18 سال داشته است.

---------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت 1: نمونه های فوق تنها بخش کوچکی از آثار و فعالیت ها در راستای مبارزه با اعدام بوده است و قطعا نمونه های دیگری نیز وجود دارد که همگی در جای خود ارزشمند می باشند.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت 2: این مطلب را به مناسبت روز جهانی مبارزه با اعدام (دهم اکتبر) و در پی فراخوان وبلاگ ها و وب سایت ها برای طرح عمومی این موضوع نوشتم. اگر چه دغدغه اعدام و مبارزه با آن همیشه در ایده ها ی ذهنی ام وجود داشت، اما این فراخوان سبب گردید که این ایده اندکی رنگ تحقق گیرد. امید دارم که این حرکت در همین جا متوقف نگردد و تبدیل به یک موج اجتماعی در راستای مبارزه با اعدام گردد.