حکایت ما و روحانیون، به مناسبت زجرواره بهمن

بهمن ۱۱، ۱۳۸۹

وقتي سی سال پیش روحانیون برای حکومت بر ما آمدند، در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمين ها و زندگی هايمان را داشتيم.


بیست سال بعد، ما در دست کتاب هاي مقدس داشتيم و آنها در دست زمين ها و زندگیهای ما را داشتند.

حالا ما هیچ چیزی در دستانمان نداریم، ولی آنها همچنان زمین ها و زندگی  های ما را در دست دارند!


------------------------------------------------------------
پی نوشت: این مطلب وام گرفته از مطلبی است با این مضمون  : وقتي مروجين مذهبي به سرزمين ما آمدند، در دست شان کتاب مقدس داشتند و ما در دست زمين هايمان را داشتيم. پنجاه سال بعد، ما در دست کتاب هاي مقدس داشتيم و آنها در دست زمين هاي ما را داشتند. ..." جومو کيانتا

کاتولیک تر از پاپ، حاشیه ای بر اعدام زهرا بهرامی

خبر کوتاه‌ بود اعدام‌ شان‌ کردند!
خروش‌ دخترک‌ برخاست‌
لبش‌ لرزید
دو چشم‌ خسته‌اش‌ از اشک‌ پر شد
گریه‌ را سر داد
و من‌ با کوششی‌ پر درد
اشکم‌ را نهان‌ کردم‌
چرا اعدامشان‌ کردند؟



زهرا بهرامی که پس از شرکت در اعتراضات عاشورای 88 بازداشت شده بود را در حالی اعدام کردند که دخترش بسیار تلاش کرد تا حکم اعدام مادرش را متوقف کند. حالا اما با اعدام مادرش، در واقع او را هم اعدام کرده اند.  سیر متلاطم پرونده خانم بهرامی، بر ابهامات این پرونده بیشتر می افزاید. وکیل این پرونده، خانم نسرین ستوده، هم اکنون خود در زندان به سر می برد. سیر پرونده کاملا غیر شفاف بوده و بعدها مواردی نظیر قاچاق مواد مخدر نیز به پرونده اضافه شد. این شیوه جدیدی در پرونده های سیاسی است که  ظاهرا برای متهمین پرونده های سیاسی و امنیتی، اتهامات غیر سیاسی تراشیده می شود تا نهایتا علاوه بر خودشان، حرمتشان، آبرویشان و اعتبارشان را هم اعدام کنند. طبیعی است که در این صورت دفاع از آنان نیز سخت تر خواهد شد. دفاع از یک متهم سیاسی کجا و دفاع از یک متهم حمل مواد مخدر کجا؟
باری به هر جهت، پرونده خانم بهرامی سیر متلاطم خودش را طی می کرد. پرونده ای که با وعده و وعیدهای بالاترین مقامات قضایی کشور قراربود نهایتا به آزادی ایشان منجر شود، ابتدا به اتهام محاربه و سپس به اتهام حمل مواد مخدر تغییر پیدا کرد.  با این اوصاف خطر اعدام متهم را تهدید می کرد.  به جهت اینکه ایشان دارای تابعیت دوگانه بودند، فشار بین المللی هم برای نجات خانم بهرامی به میدان آمده بود. با بالا گرفتن شایعه اجرای حکم اعدام خانم بهرامی، سخنگوی وزارت خارجه رسما اعلام می دارد که جرم این فرد در دادگاه در حال رسیدگی است و به نوعی قریب الوقوع بودن اعدام ایشان را منتفی می داند  و بارقه های امید به گشایش در پرونده را زنده نگه می دارد. اما در همین احوالات، ناگهان خبر رسید که خانم بهرامی را اعدام کرده اند. وکیل جدید خانم بهرامی می گوید: شوکه شدم. اصلا خبر نداشتم. خبر اعدام موکلم را در رسانه ها دیده ام.  پرونده موکلم در دادگاه انقلاب مفتوح است و هنوز به اتهامات سیاسی او رسیدگی نشده و من نمی دانم چگونه او را اعدام کردند. باید به وکیل اجرای حکم ابلاغ می شد اما هیچ خبری نداشتم. نمی دانم چه بگویم. فقط شوکه هستم. و دخترش هم نالان و درمانده می گوید که قرار به اعدام نبود. منتظر اطلاع از نظر نهایی دادستانی کل کشور درباره حکم صادره بودیم  و اجرای حکم اعدام به وکیل و خانواده ابلاغ نشده بود.
برای فعالان و هواداران بی شمار جنبش، لحظات سختی می گذشت. لحظاتی پر از بهت و حیرت. چشمانمان به فعالان و رسانه های سبز دوخته شده بود و دنبال پاسخی به این سوال که جنبش قرار است در مقابل این ظلم ها چه کند؟ و در این میان طبیعی است که سایت های خبری کلمه و سحام نیوز را بیشتر رصد می کردیم. تا شبانگاه، چشمانمان به این دو رسانه دوخته شده بود اما حتی خود اصل خبر هم در این رسانه ها منعکس نشد، چه رسد به واکنش! و تنها پس از آنکه دولت هلند در اعتراضی شدید به تعلیق روابط دیپلماتیک  با ایران اقدام نمود، آن هم نه خود خبر اعدام، بلکه خبر قطع روابط هلند با ایران به خاطر اعدام خانم بهرامی در این رسانه ها منعکس گردید.
این سکوت خبری سوال ها و تردید های زیادی را در بین هواداران و فعالان سیاسی ایجاد می کند. این سوال ها وقتی اهمیت بیشتری پیدا می کند، که وزن این دو رسانه در جنبش سبز و ارتباط و انتساب آنها با رهبران را هم مد نظر قرار دهیم. اگر چه خانم رهنورد در مصاحبه ای اعلام نمود که سایت کلمه ارتباط ارگانیکی با مهندس موسوی و خانم رهنورد ندارد اما خواه نا خواه به دلیل جایگاهی که این دو رسانه دارند، ضعف عملکرد آنها به انتقاد صرف از این دو رسانه محدود نمی شود و به رهبران سبز نیز تعمیم پیدا می کند. 

به هر جهت، در رابطه با این اعدام  انتظار می رفت و می رود که فعالین و رسانه های سیاسی و حقوق بشری، شیوه ظالمانه حکوت برای اعدام متهمین سیاسی امنیتی به بهانه های غیرسیاسی را به چالش کشند، امری که تاکنون چندان محقق نشده است.  همچنین  با توجه به اینکه خانم بهرامی یک شهروند ساده ایرانی بوده است سکوت رسانه ای در این زمینه، باعث می شود که این شائبه ایجاد شود که از دیدگاه رسانه ای، متهمین، زندانیان و اعدام شدگان به یک چشم نگریسته نمی شوند و نگاه خودی و غیرخودی بر رسالت رسانه ایشان سایه افکنده است. این موضوع آثار بسیار زیانباری بر جنبش و هوادارانش ایجاد خواهد نمود. 

با مرور حوادث جنبش سبز، در میابیم که یکی از درخشانترین صفحات جنبش سبز، اعتراض منطقی میرحسین موسوی به اعدام های اردیبهشت 89 بود. در آنجا هم حکومت برای آنکه هزینه اعتراض را بالا ببرد، محکومین را به بمب گذاری و عضویت در گروهک های ضد انقلاب متهم نموده بود.  به این ترتیب اگر رهبران سبز اعتراض می کردند، با این اتهام مواجه می شدند که از گروهکها حمایت کرده اند و اگر اعتراض نمی کردند، با اعتراض و ابهام هواداران مواجه می شدند. اما فارغ از این تردیدها و تهدیدها مهندس موسوی در بیانیه ای  اعتراض آمیز می گوید: " وقتی قوه قضائیه از طرفداری مظلومان به سمت طرفداری از صاحبان قدرت ومکنت بلغزد مشکل است که بتوان جلوی داوری مردم را در مورد ظالمانه بودن احکام قضایی گرفت. چگونه است که امروز محاکم قضایی از آمران وعاملان جنایتهای کهریزک و کوی دانشگاه و کوی سبحان و روزهای۲۵ و۳۰ خرداد و عاشورای حسینی می گذرند و پرونده های فساد های بزرگ را باز نشده می بندند و به صورت ناگهانی در آستانه ماه خرداد ، ماه آگاهی وحق جویی پنج نفر را با حواشی تردید بر انگیز به چوبه های دار می سپارند؟ آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟" حتی در بیانیه اخیر موسوی که ظلم های حکومت فرعونی مصر و تونس را مایه سقوط نظام حکومتی شان دانسته و آن وضعیت را به حکومت خودکامه ایران هم تعمیم داده است، در فرازی از بیانیه اش به موضوع اعدام ها نیز اشاره می کند و می گوید: روز “خشم مردم” نتیجه ناکارآمدی و فساد در بالاترین سطح حکومت و حیف و میل کردن بیت المال و هم چنین بستن دهن ها و شکستن قلم ها و  اعدام ها  واعدام ها  و اعدام ها و بر پا کردن چوبه های دار برای ایجاد خوف در میان مردم است .


با در نظر گرفتن چنین مواردی، معلوم نیست که این دو رسانه سبز با کدام توجیه و تحلیل ، کاتولیک تر از پاپ دست به خودسانسوری زده و در قبال خبر  مربوط به اعدام خانم بهرامی که حتی در رسانه های حکومتی هم منعکس شده است سکوت و محافظه کاری  پیشه کرده اند و هزینه این سکوت پرابهام را به پای جنبش، رهبران و  هواداران تحمیل نموده اند. 


باری به هر جهت، امید داریم که در روزهای آینده، به جبران این نقیصه برآییم و بر اساس رسالت سبز و انسانی مان با دفاع بی طرفانه از همه زندانیان و محکومین سیاسی، شائبه های ایجاد شده را از بین ببریم . روزهای آینده، باید نشان دهیم که جنبش سبز که طیف متنوعی از انسانها با عقاید و اندیشه های متفاوت را در بر می گیرد، بر سر یک موضوع اتحاد نظر دارد و آن جان و آبروی انسانهاست.  بر طبق منشور سبز می دانیم که: " نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی وحقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است. استقرار و تضمین موازین حقوق بشر به عنوان یکی از مهمترین دستاوردهای بشری و حاصل خرد جمعی همه انسانها مورد تایید و تاکید جنبش سبز است. این حقوق خدادادی است و هیج فرمانروا، دولت، مجلس یا قدرتی نمی تواند آنها را لغو یا به صورت ناموجه و خودسرانه محدود کند. تحقق این امر مستلزم احترام به اصولی چون برابری، مدارا، گفتگو، حل مسالمت آمیز مناقشات و صلح طلبی است که خود در پرتو ایجاد زمینه های لازم برای فعالیت آزاد رسانه های مستقل، جلوگیری از سانسور، دسترسی آزاد به اطلاعات، گسترش و تعمیق جامعه مدنی، احترام به حریم خصوصی افراد، فعالیت آزادانه شبکه های اجتماعی غیر دولتی و اصلاح قواعد و مقررات در جهت حذف هرگونه تبعیض میان شهروندان امکان پذیر است."


با الهام از این منشور و بر اساس و ظیفه اخلاقی و انسانیمان، می بایست شیوه های رسوای حکومت ایران  را که به خوبی در پرونده خانم بهرامی هویداست رسوا تر کنیم. فراموش نکنیم که بر اساس تعهد به منشور سبز، دفاع از شان و حقوق انسانی خانم بهرامی که به وضوح توسط سیستم قضایی ایران نادیده گرفته شده است وظیفه ای است که بر دوش تک تک فعالان و رهبران سبز قرار دارد.

پی نوشت 1: این مطلب را پیش از این با اندکی تغییرات  در جرس  تحت عنوان اعدام و سکوت، حاشیه ای بر اعدام زهرا بهرامی منتشر نموده ام.
پی نوشت 2: شعری که در صدر این نوشته استفاده شده است، سروده  هوشنگ ابتهاج است.  

ضحاک زنجیر خواهد شد

بهمن ۰۹، ۱۳۸۹

ضحاک همچنان قربانی میگیرد

 هزار سال است که قربانی می گیرد شاید هم بیشتر

 فریدون و کاوه پس کجایند؟ 


می دانم روز رستاخیز خواهد آمد و ضحاک در دامنه های البرز به زنجیر کشیده خواهد شد

دیالوگ با رهبران سبز، رهیافتی به سوی تقویت انسجام جنبش

بهمن ۰۳، ۱۳۸۹


در تاریکی اوضاع ایران و علیرغم سرکوب های فراوان، جنبشی سیاسی اجتماعی شکل گرفته  که امید سبز را در دل مردمان و هراس را در دل حاکمان شعله ور ساخته است. بیم ها و تهدیدهای فراوانی در مقابل این جنبش جوان قرار دارد که ذیلا مواردی برشمرده شده اند:

الف- امروز یک تهدید اساسی متوجه جنبش سبز است. سالها سرکوب، تلنباری از خواستها و آرزوها را در دلهای مردمان ایران بر جای گذاشته است. جنبشی که محصول سالها سرکوب و خفقان بوده است، ممکن است که در پی موفقیت های اولیه، دچار نوعی آرمانگرایی شده و نتیجتاً انفجار مطالبات، به پراکندگی خواسته ها بینجامد و نیروی لازم برای تفوق بر قوای حاکم دچار تفرق شود و زوال زودهنگام جنبش را به ارمغان بیاورد. وقتی خواسته ها بزرگ شدند و دستاوردها اندک، امیدها ناامید می شوند و پنجره ها بسته. نتیجتا اندک رمق باقیمانده نیز به جای آنکه چاشنی مبارزه با نیروی استبداد شود، مصروف رقابت بر سر خواسته های درون گروهی می شود و در کشاکش رقابتهای داخلی مستهلک می گردد. در چنین شرایطی، حریف اصلی به کناری خواهد نشست و اهالی جنبش از درون خودشان حریف و رقیب می جویند! عقل از میان پر می کشد و هیجانات وجه غالب منازعات می شود، منازعاتی که دیگر یک سویش جنبش و سوی دیگرش غول استبداد دینی نیست، بلکه هر دو سویش نیروهای خسته جنبش نشسته اند! نیروهایی که فراموش کرده اند که در راه سبز امید قدم گذاشته اند و آمده بودند که هر یک از افق دید خود مرهمی هر چند کوچک بر زخمهای عمیق مردم خسته از استبداد بگذارند. قرار نیست، که گروهها در اهداف کلی هضم و فراموش شوند، اما مبازره هم الزامات خاص خودش را دارد. می توان با حفظ هویت ها، خود را جزیی از یک کل واحد دید و به جای اصطکاک های داخلی به ساخت یک جنبش قدرتمند کمک کرد. هنر این نیست که فارغ از محدودیت ها و امکانات، غیرمسولانه آروزهایمان را در قالب خواسته ها به جنبش تحمیل کنیم . (آرزوهایی که خود نیز بردست نایافتگی آنها واقفیم و تنها حسی ماجراجویانه و تشویق های جمعی سرخوش، ما را به طرح آنها وا می دارد.) هنر آن است که مسولانه ظرفیت ها و امکانات را مد نظر قرار دهیم و این امکان و فرصت را به خودمان و جنبش جمعیمان بدهیم، که خواسته ها را اولویت بندی کنیم و برای رسیدن مرحله ای به خواسته هایمان برنامه ریزی کنیم. 

ب- امروز یک فرصت تاریخی برای مردم ایران فراهم شده است. اولا یک آگاهی عمومی بر کل جامعه به خصوص بر  طبقه متوسط جامعه ایران حاکم شده است، دوما جمعیت جوان و تحصیلکرده صدای غالب جامعه شده است و سوما اینکه افرادی شایسته به عنوان نمادهای رهبری جنبش از سوی مردم برگزیده شده اند. رهبران جنبش سبز نشان داده اند که در مقابل حاکمیت محکم و در مقابل مردم منعطف بوده، به قواعد کار جمعی معتقد می باشند، بر تکثر و رسمیت شناختن گروههای داخلی تاکید دارند، از دادن هزینه های منطقی بی باکند و در عین حال بر جان مردم نگرانند، در تصمیم گیری هایشان اخلاق گرا و شفاف و خردمند می باشند و پذیرای نقدهای وارده هستند. همین ویژگیهاست که رهبران سبز را مقبول مردم و منفور حاکمیت نموده است. 

ج- در مقابل نقدهایی که نسبت به شیفتگی مردم به رهبران هشدار می دهند باید گفت که مردم نه تنها عکس رهبران سبز را در ماه ندیده اند، بلکه ابتدائاً به اکراه و صرفاً به دلیل عقلانیت سیاسی و جلوگیری از تکرار تجربه های تلخ گذشته، آنها را از میان بد و بدتر انتخاب کردند.  اما همین گزینه های انتخاب شدۀ با اکراه، بعدها و در خلال یک سال گذشته، وقتی پای مردم ایستادند، و هزینه این ایستادگی را پرداختند به رهبران محبوب مردم تبدیل شدند. الزامات یک مبارزه حکم می کند، که رهبرانی اینچنینی را تا زمانی که بر همین منوال حرکت میکنند تقویت و حمایت کنیم. 

د- بیایید یک بار خواسته های اولیه جنبش را که از زبان رهبران سبز مطرح شده با هم مرور کنیم:

1. تشکیل گروه حقیقت‌یاب در مورد انتخابات دهم ریاست جمهوری و رسیدگی به تخلفات و تقلب های انجام گرفته و اعمال مجازات برای خاطیان
2. اصلاح قانون انتخابات به صورتی که شرایط برای برگزاری عادلانه و منصفانه انتخابات و اطمینان مردم از این امر فراهم شود، به نوعی که اعتماد ملت را به یک رقابت آزاد و منصفانه و بدون خدعه و دخالت قانع سازد. این قانون باید شرکت همه ملت را علیرغم تفاوت در آراء و اندیشه ها تضمین کند و جلوی دخالت های سلیقه ای و جناحی دست اندرکاران نظام را در همه سطوح منتفی سازد.
3. شناسایی و مجازات عاملان و آمران فجایعی که در حوادث پس از انتخابات بر علیه مردم صورت گرفته است در تمامی نهادهای نظامی، انتظامی و رسانه‌ای
4. رسیدگی به آسیب‌دیدگان حوادث پس از انتخابات و خانواده‌های جان‌باختگان،
5. آزادی همه دست‌اندرکاران، فعالان سیاسی و نیروهای مردمی دستگیر شده، مختومه کردن پرونده‌ها، اعاده حیثیت از آنان و خاتمه یافتن تهدیدها و آزارهایی که همچنان برای واداشتن آنان به عدم تظلم و پیگیری حقوق شان صورت می گیرد.
6. اعمال اصل 168 قانون اساسي در خصوص تعريف جرم سياسي و رسيدگي به جرايم سياسي با حضور هيئت منصفه
7. تضمين آزادي مطبوعات، تغيير رفتار جانبدارانه صدا و سيما، رفع محدوديتهاي اعمال شده براي برخورداري احزاب، گروههاي سياسي و نگرشهاي مختلف از ارائه ديدگاههاي خود در رسانه‌ها، به ويژه صدا و سيما و اصلاح قانون رسانه ملی به صورتی که رسانه ملی نسبت به اعمال خلاف قانون خود پاسخگو قرار گیرد.
8. به فعلیت درآمدن ظرفیت های ایجاد شده در قالب تفسیر اصل 44 قانون اساسی برای ایجاد رسانه های شنیداری و دیداری خصوصی
9. تضمين حق اساسي مردم در تشکيل اجتماعات و راهپيمايي‌ها با اعمال اصل 27 قانون اساسي و به رسمیت شناختن حقوق مردم تشکیل احزاب و تشکل ها
10. تصویب منع مداخله نظامیان در امور سیاسی و جلوگیری از دخالت نیروهای مسلح در فعالیت‌های اقتصادی

موسوی در بیانیه یازدهم و هفدهم این خواسته ها را مطرح می کند و همو خودش می گوید که می توان این مطالبات را نقد کرد، بر آنها افزود یا آنها را فروکاهید.  شاید به جای دامن زدن بر منازعات داخلی و طرح مسایل انحرافی، راه بهتر آن باشد که این مطالبات را نقد کنیم و با رهبران سبز وارد یک گفتگوی دوسویه شویم و آنها را در تکمیل کردن این مطالبات کمک کنیم. طبعا هستند گروههایی که حرف چندانی برای گفتن ندارند و فلسفه وجودیشان در یک فضای هیجانی و منازعات بی حاصل معنا می یابد و از شکل گرفتن چنین فضایی ناخرسند خواهند بود، اما اگر عزم عمومی به سمت شکل گیری دیالوگی منطقی و سازنده با رهبران سبز هدایت شود، انسجام جنبش تقویت شده و همینه هراس و ناامنی در اردوگاه حکومت سنگینتر می شود.  نتیجۀ شکل گیری چنین دیالوگی این است که اولاً این گفتمان درونی باعث تحکیم جنبش و تقویت رهبران آن می شود و ثانیاً با توافق بر مطالبات،  شفافیت در جنبش بیشتر می گردد و هزینه عدول از آنها برای رهبران جنبش بالا می رود و آنها را ملزم به پیگیری مطالبات می کند و ثالثاً اینکه این اولویت بندیها از پراکندگی جنبش جلوگیری می کند و راه را برای طرح مطالبات بعدی باز می کند.
-----------------------------------------------------------------------------
پی نوشت: این نوشته را پیش از این در سایت جرس منتشر نموده بودم: دیالوگ با رهبران، رهیافتی به سوی تقویت انسجام جنبش سبز

در حاشیه بیانیه اخیر کروبی: دادگاه ملت یا بیدادگاه حکومت؟!

دی ۱۹، ۱۳۸۹

 متعاقب رجزخوانی های حکومت برای محاکمه رهبران سبز و تلاش پروپاگاندای رسانه ای حکومت ایران برای تخریب جنبش سبز و رهبران آن ، مهدی کروبی طی بیانیه ای، آشکارا حکومت ایران را به چالش کشید و برای حضور در دادگاهی علنی جهت دفاع از خود در مقابل سیل اتهامات ابراز آمادگی کرد. این موضوع نشانگر ایمان ایشان به سلامت راهی است که طی می کند. اما صرفنظر از بیانیه صادره توسط ایشان، اگر از نگاهی کلان  به قضایا نگاه کنیم، سوالی که مطرح می شود این است که استراتژی جنبش سبز و کنشگران فعال در این عرصه در مواجهه با تهدیدات مبنی بر برگزاری دادگاه رهبران جنبش سبز چه باید باشد؟
همه شواهد نشان از آن دارد  که ادعای برگزاری چنین محکمه ای تنها یک مانور تبلیغاتی است. حکومت خود به ناتوانی اش در برگزاری چنین دادگاهی آگاه است. قطعا برگزاری چنین محکمه ای برای حکومت به از دست دادن بیشتر مشروعیت داخلی اش و به تشدید بی اعتباری بین المللی اش می انجامد. از طرف دیگر نیروهای امنیتی حکومت به خوبی آگاهند که توفیقی در سرکوب اعتراضات مردم نداشته اند و سرکوبها تنها شکل مبارزه را تغییر داده است و مردم همچنان نسبت به اوضاع معترضند و هر اشتباه حکومت  از جمله برگزاری دادگاه رهبران سبز می تواند این آتش زیر خاکستر را مجددا شعله ور سازد. با علم به تبعات چنین موضوعی است که حکومت علیرغم اشتیاق فراوانش به دستگیری رهبران سبز، هیچ گاه از مرز تبلیغ این موضوع فراتر نرفته است و هر بار که ماشین تبلیغ حکومت برای محکومیت رهبران سبز به راه می افتد، یکی از میان خودشان ندا می دهد که هنوز وقتش نرسیده است و مصلحت نظام چنین امری را اقتضا نمی کند! این سردرگمی و آشفتگی در اردوگاه اقتدارگرایان اگر چه نشان از بی پشتوانگی تهدیدات دارد، اما واقعیت این است که با توجه به شدت تبلیغات رسانه ای در پراکنش اتهامات و تخریب جنبش و رهبرانش می بایست به نحوی مناسب پاسخ داده شود چرا که اگر رهبران سبز در مقابل این تهدیدات، از برگزاری دادگاه طفره روند تاثیر مناسبی بر افکار عمومی جامعه نخواهد گذاشت. از سوی دیگر، همانگونه که پیشتر گفته شد برگزاری چنین دادگاهی، اگر چه در کوتاه مدت ممکن است زیانهایی برای جنبش داشته باشد، اما در نهایت به نفع جنبش و به زیان حکومت تمام خواهد شد. بر همین مبنا، مهدی کروبی که از بی پشتوانگی تهدیدهای حکومت آگاه است به منظور خنثی سازی تبلیغات مسموم حکومت، آمادگی اش را  برای حضور در دادگاهی علنی به منظور دفاع از خودش و جنبش سبز ابراز می دارد.  تا همین جایش نشان از آن دارد که این واکنش شجاعانه کروبی تصمیمی به جا و صحیح بوده است. اما چگونه می توان بر میزان تاثیر این واکنش افزود و آیا کنشی جایگزین که بتواند نتایجی موثرتر بدست دهد وجود دارد یا خیر؟
اگر از منظری دیگر به موضع اعلام آمادگی رهبران سبز برای حضور در دادگاههای حکومت ایران نگاه بیندازیم، این بیم وجود دارد که این موضع، به مشروعیت بخشی به دستگاه نامشروع قوه قضاییه در ایران منجر شود.  قوه قضاییه در تمامی سالهای گذشته نشان داده است که نسبت به استقلال قضایی که مهم ترین رکن مشروعیت این دستگاه است مطلقا بی تفاوت بوده و همیشه استقلال قضایی این دستگاه  محل تاخت و تاز و  دخالت حکومت و نیروهای امنیتی بوده است. در قوه قضا به جای حکمرانی قوانین حقوقی و جزایی، این ماموران امنیتی یا گماشتگان حکومت بوده اند که در صدور احکام قضاییِ ناعادلانه جولان داده اند و بی اعتباریِ این دستگاه را به ارمغان آورده اند. این جرثومه ظلم که روزگاری قرار بود داد مظلومان را بستاند، اکنون خود در اجرای پروژه های امنیتی همراه و یاور محفل های امنیتی و غده های سرطانی و فاسد حکومت شده  است و به هیچ عنوان صلاحیت مرجعیت قضایی را ندارد. وانگهی در چنین شرایطی، برگزاری دادگاهی که حکومت خودش هم شاکی است و هم قاضی اصولا محلی از اعراب ندارد و نتیجه چنین دادگاه فرمایشی از پیش معلوم است و بدیهی است که آنچه که در چنین دادگاهی مبنا قرار نخواهد گرفت، اصول حقوقی و قضایی است. از طرف دیگر، در شرایطی که خود حکومت به علت نگرانی از تبعات برگزاری دادگاه رهبران سبز، همواره این موضوع را با محافظه کاری و به صورت غیر رسمی اعلام نموده است، طرح رسمی این موضع از سوی رهبران سبز، می تواند به ریختن قبح این موضوع و افزایش جسارت نیروهای حکومتی برای دست یابی به آرزوی محالشان منجر شود و حتی به آماده سازی فضا برای برگزاری چنین دادگاهی کمک نماید. در چنین شرایطی که مراجعه به نهادهای قضایی داخلی مقدور نیست، چاره چیست؟ این نکته را باید در نظر داشت که مراجعه به دادگاههای بین المللی نه عرف فضای سیاسی ایران است و نه چندان در چهارجوب فکری حکومت و حتی رهبران سبز می گنجد. لذا به نظر می آید در بن بست سیاسی موجود، تنها راه باقیمانده مراجعه به دادگاهی است که قاضی آن نه حکومت بلکه مردم هستند.
بنابراین، راهکاری که می تواند جایگزین اعلام حضور داوطلبانه در دادگاههای ایران شود، این است که رهبران و فعالین جنبش سبز به موازات به چالش کشیدن صلاحیت دادگاههای فرمایشی حکومت ایران، خود را به قضاوت مردم بسپارند. در دادگاهی که مردم قاضی آن باشند رهبران سبز نه متهم که شاکی هستند. رهبران سبز به نمایندگی از طرف مردمی که به آنها اعتماد کرده اند و به آنها باور دارند، می بایست کیفرخواستی بر علیه بی تدبیری ها و ظلم های حکومت ایران طرح نمایند و بدینوسیله  جنبش سبز را از موضع دفاع خارج نموده و در موضع مدعی قرا دهند. با حوادثی  که در وقایع پس از انتخابات اخیر در مقابل دیدگان ملت ایران رخ داد  و ثبت و ضبط گردید، شاهدان عینی این حوادث میلیون ها مردمی هستند که بی تدبیری یک حکومت و ضعف آن در برگزاری یک انتخابات ساده را به عینه دیده اند. تبدیل انتخابات به پروژه کودتا و مدیریت نظامی حوادث بعد از آن که منجر به جنایات سازمان یافته و نقض گسترده حقوق مدنی مردم و فعالین سیاسی شده است موضوعی است که باید در کیفرخواست رهبران سبز مطرح شود. بیانیه های  رهبران سبز، که پیش از این صادر شده است  فصل های مهمی از این کیفرخواست را تشکیل می دهد. این کیفرخواست همچنان باید تکمیل شود و مردم به قضاوت درباره این کیفرخواست فراخوانده شوند. 
---------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت1: این مطلب را پیش از این تحت عنوان دادگاه ملت یا بیدادگاه حکومت؟ در وب سایت جرس منتشر نموده ام.