حکایت نامه های بی پاسخ به خامنه ای

خرداد ۲۶، ۱۳۹۰

در این چند سالی که از خلافت رهبر جدید جمهوری اسلامی می گذرد و بخصوص پس از حوادث خرداد 88، افراد بسیاری ایشان را مخاطب نامه هایشان قرار داده اند. پاسخ نامه ها البته از پیش مشخص بود؛ آنها که در دسترس بودند، یا همچون سعیدی سیرجانی به تیغ حذف گرفتار آمدند یا به دلیل انتقادهای دلسوزانه شان همچون عیسی سحرخیز و محمد نوری زاد به حبس و شکنجه در زندانهای تحت امر ایشان محکوم شده اند. آنهایی هم که از چنگال حکومت خودکامه ایران دور بودند، همچون عبدالکریم سروش به دست روحانیون درباری تکفیر شده اند. اینها همه انجام شده است تا جایگاه خود مطلق انگارانه خلیفه آسیب نبیند! بدون شک، نگارندگان آن نامه ها با دیدن حوادث اخیر که با علم و فرمان آقای خامنه ای صورت گرفته، بر این امر واقف بودند که نگاشتن نامه به ایشان و درخواست اصلاح امر، کوبیدن آب در هاون است و کوفتن میخ در سنگ. چه کسی باور می کند که حاکم جائر از جایگاه فرعونانه به جز نغمه های متملقانه به ندای دیگر هم گوش فرا دهد و انتقادهای دلسوزانه دیگران را شنوا باشد؟! در اینصورت، حکایت و مقصود آن نامه های انتقادی چه بوده است؟ ذیلاً تلاش شده است که مختصراً آثار و تبعات آن نامه ها بررسی گردد:

1)     کارکرد مبارزاتی: حوادث پس از انتخابات 88 به خوبی نشان از آن دارد که رویکرد اصلاحی از درون جمهوری اسلامی به بن بست رسیده و ریشه های فساد ساختاری (قدرت گرفتن نهادهای غیر دموکراتیک و تقلیل نهادهای دموکراتیک) چنان در تار و پود جمهوری اسلامی ریشه دوانده که پروژه اصلاحات حکومتی با شکست کامل مواجه شده است و حاکمیت ایران را در مقابل دوگانۀ فروپاشی و سقوط یا سر فرو آوردن در مقابل اصلاحات مردمی قرار داده است. نامه هایی که به رهبری نگاشته شد؛ اولاً، مسوولیت آنچه که گذشته، یعنی شکل گیری فساد ساختاری حکومت ایران و انسداد سیاسی موجود را متوجه رهبری و نهاد ولایت مطلقه ایران می نماید. دوماً، مسوولیت آنچه که پیش خواهد آمد از جمله خطر سقوط و فروپاشی حکومت ایران را به ایشان و طرفدارانشان اعلام می نماید.


2)     کارکرد روشنگرانه: زمانی نه چندان دور که کوس رسوایی حاکمیت صدایش رساتر شده بود و دفاع از جنایات افشا شده دشوار شده بود، این موضوع تبلیغ می شد که رهبری خود از این معضلات بی اطلاع است و ایشان توسط مهره هایی در بیت محاصره شده و این حلقه مانع از رسیدن اطلاعات شفاف به ایشان می شوند و ایشان هرگاه که در جریان قرار گرفته، مواضع قابل قبولی اتخاذ کرده است و به عنوان مثال، مواضع اولیه ایشان در ماجرای کوی دانشگاه 78 را مثال می زدند. این استدلال در عین حالی که برای بسیاری از افراد غیر قابل باور بود، مورد قبول طیف مذهبی جامعه که نسبت به این حوادث منتقد اما نسبت به جمهوری اسلامی وفادار بودند، قرار گرفته بود. با بلندشدن کوس رسوایی و افزایش جنایات از یک سمت و ورود مستقیم، آشکار و جانبدارانه آقای خامنه ای به بحرانها و هدایت سرکوبها از سوی دیگر، این استدلال به تدریج به ضعف گرایید و حامیان آن دچار لرزش فکری شدند. در واقع، نامه­ های مختلفی که به آقای خامنه ای نوشته شد، بیش از آنکه مخاطبش شخص ایشان باشد، طیفی از جامعه بود که بنا به ارادت های مذهبی طرفدار جمهوری اسلامی بودند، اما نسبت به جنایات و ظلم هایی که در جریان بود هم منتقد بودند. این نامه ها از طرفی حجت را بر آقای خامنه ای تمام می کردند و از سویی دیگر تکلیف مرددماندگان را روشن می ساختند. به این ترتیب، این نامه ها ندایی در دل تردید کنندگان ایجاد می کرد که مبادا در مصداق شناسی حق و باطل اشتباه کرده باشند.

3)     کارکرد تاریخی: این نامه ها، علاوه بر اینکه خود بخشی از ادبیات مبارزه حال حاضر علیه حکومت ایران را شکل داده اند، هر یک سند تاریخی است که توصیف روزگار را به بهترین نحو انجام می دهد. این نامه ها و پوشش رسانه ای مدرن که نسبت به آنها صورت می گیرد، هر یک برگی از تاریخ معاصر ایران را شکل خواهد داد که بعدها دست جاعلین تاریخ را می بندد و مانع از این می شود که تاریخ مطابق میل حکومت و نیروهای تحت امرش نگاشته شود. همچنین در صورت فروپاشی این حکومت، ثبت وقایع تاریخی اخیر مانع از این خواهد شد که نوظهوران عرصه سیاست، از گل آلودگی آب بهره جویند و به فرصت طلبی و یا تخطئه تاریخی روی آورند.

در کنار کارکردهای فوق، جمعی از منتقدین بر این باورند که نگاشتن نامه به رهبری، در واقع رسمیت دادن به جایگاهی است که مشروعیت آن از دست رفته است. اما آنچه در عمل دیدیم؛ این نامه ها نه تنها به  مشروعیت نهاد ولایت مطلقه نیفزود بلکه، هر یک از آنها ستونی از ستونهای مشروعیت رژیم را از هم فرو پاشید و سندی برای رسوایی این حکومت گردید. از طرف دیگر باید در نظرداشت که این نامه ها می تواند آخرین ظرفیت های اصلاحی رژیم را مورد ارزیابی قرار دهد، هر چند که بی پاسخ ماندن نامه ها خود مهر تأییدی است بر عمق فساد ساختاری حکومتی ایران، حکومتی که در آن نهادی خداگونه شکل گرفته که مبرا از نقد شدن، مورد پرسش واقع شدن و عزل شدن است و هر روز گستره نفوذ پوشالی اش گسترده تر می شود، اگر چه نفوذ واقعی اش بر دلها کمتر.

در مجموع می توان چنین نتیجه گرفت که در شرایط خفقان سیاسی و خلا رسانه ای، این نامه ها یک نوع کنش مبارزاتی محسوب می شوند که با توجه به پوششی که داده می شوند پروپاگاندای رسانه ای رژیم را با شکست مواجه می کنند و با به چالش کشیدن مهمترین و اصلی ترین جایگاه در اردوگاه سرکوبگران، ریشخندی تمسخرآمیز به قدرت پوشالی نظام حاکم می زنند. همچنین حالا که دستگاه سرکوب با همه ابزارهایش در حال پاشیدن گرد مرگ و سکوت بر فضای جنبش سبز است، این نامه ها علاوه بر شکستن این فضای سکوت، نماد صدای اعتراض مردمی شده اند که سرکوبها آنها را ناگزیر به پی گرفتن اعتراضاتشان از راههایی کم هزینه تر کرده است. این نامه ها امید را به جنبش تزریق می کنند و حیات فعال جنبش را به رخ دستگاه سرکوبگر می کشند.
--------------------------------------------------------------------------
پی نوشت1: این نوشته را پیش از این در سایت جرس منتشر نموده ام.
پی نوشت 2: این نوشته مهدی سحرخیز نیز در تکمیل این بحث کمک می کند: این حکومت، با حرف برانداخته می شود.


0 نظرات:

ارسال یک نظر

این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.