عریانی پادشاه در 25 بهمن عیان شد

بهمن ۳۰، ۱۳۸۹


  قصه  پادشاهی که جنون پوشیدن لباس های نو داشت از حکایت های شیرینی است که هم خنده را بر لبان می نشاند و هم قدری آدمی را به تامل وا می دارد. حکایت از این قرار است که تعدادی خیاط  که از جنون و نقطه ضعف پادشاه آگاه بوند، به نزد پادشاه آمدند و به پادشاه وعده دوختن لباسی خارق العاده را می دهند که فقط افراد دانا می توانند آن را ببینند. پادشاه از ذوق پوشیدن این لباس، خیاطان را پیش پیش کیسه های زر می دهد و آنها را به کار دوختن لباس مذکور فرمان می دهد. خیاطها که در واقع قرار نبود لباسی بدوزند، در کارگاه دوخت لباس به تفریح و خوشگذرانی مشغول شدند و تنها هر گاه که پادشاه یا گماشتگانش برای دیدن پیشرفت کار می آمدند، شروع می کردند به ادای دوختن لباس در آوردن!  در واقع چون خیاطها گفته بودند که لباس را فقط افراد دانا می توانند ببینند، هر گاه که پادشاه و درباریان برای بازدید به کارگاه دوخت لباس سر می زدند، برای اینکه در شمار دانایان قرار گیرند از لباسی که وجود خارجی نداشت و مراحل پیشرفت دوختش تعریف و تمجید و ابراز رضایت می کردند. خیاط ها هم که اوضاع را چنین بی در و پیکریافتند دوختن لباس را حسابی به درازا کشاندند و مزد کار را بالا و بالاتر بردند و از کم خردی پادشاه و اطرافیانش نهایت بهره برداری را کردند. نهایتا پس از مدتی طولانی و با اصرار و فشار پادشاه، خیاطها لباس را دوختند و به پادشاه دادند!  پادشاه از ترس اینکه نادان بخوانندش، لباس نامریی را پوشید  و اطرافیان هم کلی از برازندگی آن لباس تعریف و تمجید کردند. آنقدر در دیدن چیزی که وجود ندارد و در تعریف از آن اغراق کردند که خودشان هم دروغ هایشان را باور کردند و از ذوق زدگی، هوس کردند که لباس جدید پادشاه را در مراسم های عمومی به مردمان بلاد نشان دهند. مردم هم می دیدند که پادشاه لخت است اما از ترس جان و مالشان چیزی نمی گفتند تا اینکه سرانجام  در یکی از مراسم ها، ناگهان یکی از میان جمع فریاد زد که  "پادشاه لخت است! پادشاه لخت است!" بدنبال این موضوع،  ولوله ای در میان جمعیت پیچید و کوتاه مدتی بعد، همه مردم با هم فریاد می زدند که "پادشاه لخت است، پادشاه لخت است!" پادشاه که تازه فهمیده بود چه کلاهی بر سرش رفته سراسیمه و عصبانی به قصر بر می گردد و دستور مجازات خیاطها را صادر می کند.  اما کار از کار گذشته بود و خیاطها از شهر رفته بودند و پادشاه مانده بود و مردمی که رسوایی اش را دیده بودند.


حالا شده است حکایت لباسی که به تن رهبر حکومت ایران دوخته اند و بصیرتی که باید داشت تا بتوان این لباس را دید. خیاطهایی که در مجلس خفتگان، لباس ولایت مطلقه و رهبری مسلمین جهان  را بر تن ایشان کرده اند، خود بر برهنگی ادعایشان واقفند، اما باز هم با زیرکی و با علم به نقطه ضعف ایشان در نداشتن شایستگی برای رهبری و مرجعیت، گفته اند که  " لباس رهبرى بر قامت آيت الله خامنه اى زيبنده است" و هر کس که این لباس زیبا را نمی بیند بی بصیرت است و فتنه گر. در کنار این لباس، هاله ای از تقدس را هم به دورش ساخته اند که زیبایی این لباس نامرئی را خیره کننده تر نمایند. اما جنبش سبز درمقاطع مختلف و از جمله در 25 بهمن ماه، برهنگی حکومت را فریاد زد و از آن پس ولوله ای در شهر پیچیده است که حکایت از آن دارد که بی اخلاقی حکومت عریان تر از آن است که با  لباس رهبریت و مرجعیت بتواند پوشانده شود. 25 بهمن از جمله نشان داد که همه حرفها و ادعاهایی که در حمایت از مصر و تونس زده می شود، دروغ فریب است. مردم البته از قبل می دانستند،  اما جهانیان این حد از سقوط اخلاقی را از حکومتی که داعیه مذهبی بودن  دارد، انتظار نداشتند. برهنگی و عریانی حکومت وقتی نمایان شد که معترضین 25 بهمن با چنگال تیز سرکوب حکومت مواجه شدند. و این برهنگی وقتی تکمیل شد، که حکومت شهروندان معترضش را کشت، بعد هم با وقاحت کامل زیر تابوتشان را گرفت و مدعی خون ریخته شده شان شد. حکومت ایران که در وقاحت با خودش مسابقه گذاشته است، به این حد از وقاحت قانع نشد و پا را از این هم فراتر گذاشت و به دنبال این بود که شهید سبز را بسیجی معرفی کند. و چه ظلمی از این بالاتر که  شهید سبزی که برای آزادی جان باخته است را عضو بسیج معرفی کنند، بسیجی که به کلی تغییر ماهیت داده و به جای دفاع از کشور از دستگاه ظلم و استبداد دفاع می کند و به جای اسلحه کشیدن بر روی دشمنان مردم، لوله های تفنگش را به سمت مردم نشانه رفته است. ظلمی از این بالاتر را سراغ دارید؟  خوشبختانه خدا با شهید سبز بود و مکر حکومتیان را به خودشان برگرداند و یکی پس از دیگری مدارکی رونمایی شد که نشان می داد نه تنها شهید سبز، بسیجی نبوده، بلکه با بسیج و مشی جاری بسیج مخالف هم بوده است. آنچنان که شریعت ندار کیهان برای جبران افتضاح به بار آمده گفت که شهید صانع ژاله جاسوس و مخبر ما بوده و از طرف ما در مراسمات سبز و از جمله در مراسم  بازدید از آیت الله منتظری شرکت می جسته، تا برای ما خبر بیاورد!
 
 امروز برهنگی و عریانی حکومت را همه دیده اند. مردم در 25 بهمن برای چندمین بار، برهنگی حکومت و رهبری را فریاد زدند. مهدی کروبی هم در پیامی اعلام کرده است که حکومت جمهوری اسلامی ساقط شده است و نه اسلامیت آن باقی مانده است و نه جمهوریت آن.  حالا که تشت رسوایی از بام فروافتاده است، قرار نیست که مردم تاوان این کم خردی ها را بدهند. تاوان دوختن این لباس برهنه را باید همان خیاطهایی بپردازند که لباسی را به  تن رهبری دوختند که بر تن ایشان زار می زد. آری خیاطان مجلس خفتگان را دریابید که این لباس را دوختند نه مردمی که حقایق را با شما در میان می گذارند. فرق خیاطان قصه ما و قصه آن پادشاه این است، که آنجا چون عریانی پادشاه نمایان شد، خیاطان از شهر گریختند و پادشاه شرمنده و خجل به قصر بازگشت ولی اینجا، خیاطان و خفتگان همچنان از برازندگی لباس سخن می گویند و از بی بصیرتی آنها که این برازندگی را نمی بینند.  پادشاه  قصه ما هم که هوای دیدن واقعیات را ندارد و در عوض، خیاطان متملق را همچنان به تمجید از خود و از نظام امر می کند. به قول معروف آدم خفته روزی بیدار می شود، اما آنکه خود را به خفتن زده است هر گز بیدار نخواهد شد و خفتگی اش را باید چاره ای اساسی نمود.
-------------------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت 1: این مطلب را پیش از این در وب سایت جرس منتشر نموده ام.

پی نوشت 2 : عکس دوم، کاریکاتوری است از روزنامه الشرق الاوسط در ترسیم تعارضات و تناقضات حکومت ایران و بوِیژه رهبری جمهوری اسلامی در دفاع دروغین از انقلاب مصر و تونس و سرکوب مردم ایران  و همچنین ستایش از نقش جنبش سبز در رسوایی حکومت دروغ و تزویر

0 نظرات:

ارسال یک نظر

این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.