سلطنت رحــــمانی

مرداد ۰۶، ۱۳۹۰

در برابر نقدهایی که به حکومت‌های پادشاهی وارد می‌شود، وقتی که تجربه‌ی تلخ دوره‌های مختلف پادشاهی در ایران و به‌خصوص دوران پادشاهی پهلوی‌ها ذکر می‌گردد، مدعیان سلطنت‌طلبی (از نوع مشروط یا مطلق) بلافاصله با برجسته‌سازی مظالم حکومت روحانیان و تخفیف مشکلات دوران پهلوی‌ها، سعی در توجیه رجحان حکومت پادشاهی دارند و اثبات خود را در نفی حکومت روحانیون جستجو می‌کنند. در این رابطه نکات ذیل قابل توجه است:


الف- قیاس طرح شده چندان معتبر نيست چرا که موضوع مورد مقایسه ظلم و تباهی‌های دو دوره‌ی زمانی مختلف است که یکی در مقابل دیدگان و قضاوت مردمان خسته از حکومت روحانیان قرار دارد و دیگری سیاهی‌اش رنگ باخته و کمی به خاکستری گراییده و غبار فراموشی بر آن سایه افکنده است. طراح این قیاس خود به این امر واقف است اما تلاش می‌کند تجربه‌ی نوعن فراموش‌شده‌ی دوران پهلوی‌ها را تعمدن تخفیف دهد تا از این قیاس تحریفی، گزینه‌ی مطلوب را بیرون کشد. توگويی ظلم کهنه ظلم نیست و فقط ظلم جاری است که باید بدان پرداخت! درست است که به دلیل گذشت زمان و پاشیده شدن غبار فراموشی بر یادها، مظلومان آن دوره ديگر به شدت و حدت کسانی که در زمان حاضر مورد ظلم قرار گرفته‌اند، در بحث‌ها و مجادلات مربوطه شركت ندارند، اما واقعیت این است که ظالم ظالم است و ظلم ظالم نمی تواند به دلیل مشمول زمان شدن به تبرئه‌ی ظالم بینجامد.

ب- از طرف دیگر این استدلال قیاسی منحصرن در بين دوگانه‌ی تصنعی «شیخ» و «شاه »گرفتار آمده و تعمدن از گزینه‌هایی که مبتنی بر ارزش‌های بشری انسان معاصر است چشم می‌پوشد و چنین القا می‌كند که مردم مخیرند تنها بین پادشاهی تاج و پادشاهی عمامه یکی را برگزینند و تصور دارند که چنان‌چه مردم از شر حکومت اسلامی رهایی یابند راه دیگری وجود نداشته و لزومن می‌بایست به دامن حکومت پادشاهی پناه برند. جالب آن که این دوقطبی شیخ/شاه هم برای حکومت پهلوی گنجینه‌ی منفعت بوده و هم برای حکومت روحانیان دکان مشروعیت. هم حکومت پهلوی با اپوزیسیون معرفی کردن روحانیت به عنوان ارتجاع سیاه، به بهره برداری سیاسی از این موضوع و پنهان کردن ضعف‌های ساختاری و مدیریتی و تقویت بنیان‌های مشروعیتی‌اش پرداخته و هم حکومت روحانیان از بدو تاسیس، اپوزیسیون کم‌رمق سلطنت‌طلب را به عنوان آلترناتیو دهشتناک خود معرفی نموده تا ضمن ایجاد هراس در جامعه، به پوشاندن ظلم‌ها و تباهی‌هایش و گستردن دامنه‌ی سرکوب و خفقانش بپردازد.

پ- نکته‌ی آخر این که در قیاس تحریفی فوق، ظلم‌های صورت گرفته در دوران پهلوی ناشی از اقتضای زمانه و ضرورت‌های حکومت و جامعه در آن زمان معرفی شده و نه ناکارآمدی نوع حکومت. همچنین وعده داده می‌شود که چنان‌چه دوباره حکومت پادشاهی مستقر گردد، این بار از آن ظلم و ستم‌ها خبری نیست و در واقع آن‌چه در آن ایام پیاده شده بود، به دلیل عدم وجود شرایط مناسب، پادشاهی مشروطه‌ی «ناب» نبوده است. این استدلال دقیقن مشابه همان استدلال نیروهای مذهبی جامعه است که معتقدند آن‌چه هم اکنون به نام اسلام در حال اجراست اسلام ناب نیست، و اسلام واقعی اسلامی است رحمانی و وعده می‌دهند که در صورت بازگشت به حکومت، مدلی از حکومت دینی را پیاده کنند که در آن از این ظلم و ستم‌ها خبری نباشد و نهاد مذهب به‌خوبی در آن مشروط و مهار شود. در واقع، هم سلطنت رحمانی و هم اسلام رحمانی، در ذات خود یک پیام دارند و آن اعتراف به گذشته‌ی غیررحمانی است! وعده‌ی رحمانیت هم بیش از آن‌که برنامه‌ای برای آینده باشد راهبردی است برای پوشاندن گذشته‌ای که یا سیاه است و یا در به‌ترین حالت خاکستری!

با توصیفات فوق، مشخص نیست که به چه دلیل می‌بایست به دوران پادشاهی رجعت کرد. با چه توجیهی می‌بایست نهاد پادشاهی را در کشور بازتولید نمود، و دوباره کسانی را در راس امور قرار داد که پس از مدتی برای برکناری‌شان باید خون دل‌ها خورد و رنج دوران‌ها برد. آیا خارج از دوگانه‌ی شیخ/شاه راهی نیست و آیا قرار است که مردمان رنجور ایران قرن‌ها و قرن‌ها در این چرخه‌ی باطل فرسوده شوند؟ آیا قرار نیست با فاصله گرفتن از نوستالژی‌ها، ضرورت‌های دنیای معاصر درک شده و مبنای عمل قرار گیرند؟
-------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: این مطلب را پیش از این در وبلاگ سه راه جمهوری منتشر نموده ام.

2 نظرات:

ارسال یک نظر

این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.