حکومت ایران به دلیل فقدان مشروعیت مردمی همیشه ناگزیر از تهییج تودهها با مفاهیم قلب ماهیت شده و تغییر آمرانه در اولویتبندی ارزشهای جامعه بوده است. در جنگی که تمامیت ارضی ایران را تهدید میکرد، حکومت از قدس و کربلا و نمادهای مذهبی مایه میگذاشت و ارزشهای ملی را کمرنگ میکرد، و حالا که ارزشها و نمادهای مذهبی کمتر به کار تهییج تودهها میآیند، با تغییر پایگاه مشروعیت سازی، از مذهب به ناسیونالیسم رجوع کرده است و به عنوان مثال در روزهای انتخابات به جای آنکه مانند ایام قدیم شرکت در انتخابات را یک تکلیف شرعی اعلام کند و سعی میکند با پخش سرودهای ملی، بخش بیشتری از مردم را به پای صندوقهای رای بیاورد. تاکیدی که در سالهای اخیر بر فوبیاهایی همچون تمامیت ارضی، حاکمیت ملی، اقتدار ملی، امنیت ملی و امثالهم به کار رفته، میتواند در همین راستا تلقی شود. جالب اینجاست که عموما در تمام این سالها این واژگان نه در برابر دشمنان و تهدیدهای خارجی، بلکه به عنوان ابزاری برای سرکوب و خفقان داخلی استفاده شده است. این امر در واقع نشان دهنده نوع نگاه حاکمیت به مردم و ارزیابیاش از پایگاه مشروعیت فروریختهاش میباشد.
در چنین شرایطی که حکومت از درون با بحرانهای مختلف مشروعیتی و ناکارآمدی مواجه هست، در فضای بین المللی نیز با بحرانهای متعدد روبروست و آرام آرام میرود که ایران در بحرانی بزرگ گرفتار شود. خطر جنگ کاملا جدی است و همه شواهد حکایت از آن دارد که سطح درگیری جامعه بین المللی با ایران با سرعتی زیاد رو به افزایش است و هر آن احتمال این وجود دارد که شعله های جنگ برافروخته شود. اوضاع وقتی بدتر میشود که جنگ نه بصورت گسترده، بلکه صرفا محدود به هدف قرار دادن بخش های نظامی و هسته ای ایران شود. در چنین شرایطی، کاملا قابل پیش بینی است که حکومت، شدیدا به سمت بستن فضای سیاسی داخل حرکت میکند و برای این منظور، ناگزیر دست به سواستفاده از مفاهیمی چون لزوم اتحاد جهت حفظ تمامیت ارضی و امنیت ملی و امثالهم خواهد زد تا به سرکوب همه مخالفین کوچک و بزرگ بپردازد. اما تکلیف فعالین سیاسی و حقوق بشری در این شرایط چیست؟
در این یادداشت بنا نیست که به دفاع از گزینه حمله نظامی یا مخالفت با آن بپردازیم، بلکه صحبت بر سر این است که در صورت قطعی شدن وقوع جنگ چه مواضعی را باید اتخاذ نمود. تکلیف آنهایی که به دفاع از گزینه حمله نظامی و دخالت خارجی پرداختهاند مشخص است اما آنهایی که بر مخالفت با جنگ اصرار دارند، هر آینه ممکن است که تلاشها و مخالفتهایشان با جنگ، مورد بهره برداری و سواستفاده حکومت ایران قرار گیرد و حتی ممکن است بخشهای سنتی تر اپوزیسیون با نیروهای حکومت در یک جبهه قرار گیرند. حتی همین حالا در نسخهای که عباس عبدی در مصاحبه با روز پیچیده است میگوید [1]: «متاسفانه برخي نيروهاي سياسي چنان به مواضع غلط افتادهاند كه پيشاپيش مسئوليت وقوع هر جنگي را بهعهده حكومت ايران انداختهاند و از فرط دشمني با حكومت ايران، بديهيترين نكات را در رفتار حكومتهاي ديگر ناديده انگاشتهاند.» و به زبان بیزبانی، از فعالین سیاسی میخواهد که مراقب باشند در موضع گیریهایشان همسو با دشمنان ایران تلقی نشوند و در این دعوا جانب حکومت را بگیرند. در پشت این نگاه همان اسارت در گفتمان سنتی نهفته است که انتظار دارد همه حقوق حقه مردم و فعالین سیاسی به تامین امنیت و اقتدار ملی و تمامیت ارضی فرو کاهیده شود و حکومت نیز با سواستفاده از همین گفتمان، به خوبی توانسته است امنیت و اقتدار ملی را به امنیت و اقتدار گروه حاکمان تنزل دهد. اما سوال این است که وقتی همه سیاستهای حکومت نشان از آن دارد که نیروهای حاکم به استقبال جنگ رفتهاند و مشتاقانه جنگ را برای مصارف داخلی خود طلب میکنند، مخالفین جنگ چه دیالوگ منطقیای را میتوانند با جامعه جهانی برای مخالفت با جنگ برقرار کنند؟ و چرا مسئولیت تامه حکومت در پدید آمدن شرایط جاری را کتمان کنند؟ در همه سالهای گذشته شاهد بودهایم که توهم «دشمن » فرضی مدتها ورد زبان رهبری حکومت ایران بوده است تا بواسطه آن فضای داخلی کشور در حالت نیمه جنگی نگه داشته شود و همه فعالیتهای سیاسی و حقوق بشری سرکوب شود. حالا با تلاشهای تندروان سوارشده بر عرصه سیاستگذاری حکومت ایران، دشمن فرضی نظام، تحقق عینی یافته است. مبارکشان باشد! اما در این میان گناه فعالین سیاسی چیست و در این وضعیت چگونه و با چه توجیهی در زمین حکومت بازی کنند و با رفع تقصیر از حکومت ایران، به مخالفت با جنگ بپردازند؟ اگر نگرانی از بابت انسداد فضای سیاسی کشور است، چه تضمینی وجود دارد، که مخالفت با جنگ و بازی در زمین حکومت ایران، تضمین کننده حیات نباتی فعالین سیاسی در داخل کشور باشد؟ در واقع اگرهم بناست که با جنگ مخالفت بشود باید به نحوی عمل نمود که حکومت ایران نتواند از موضع مخالفت با جنگ مخالفینش سواستفاده نماید. برای این منظور دو رویکرد را میتوان متصور گردید که ذیلا توضیح داده خواهند شد:
راه اول سکوت است! از قدیم گفتهاند که سکوت سرشار ازناگفتههاست بخصوص وقتی که راه بر هر گونه کنشی بسته است و فضای سیاسی کاملا مسدود است. در این شرایط مثلا آقای عبدی که خودش روزگاری در دفاع از طرح سکوت زیدآبادی[2] سخن گفته بود، مجبور نیست که سکوت را بشکند و برای اینکه کنشی را ایجاد نماید از فعالین سیاسی بخواهد که از بار مسئولیت حکومت ایران در جنگ احتمالی بکاهند. از قضا زیدآبادی موضع سکوتش را به قضیه مخالفت با جنگ هم توسعه داده بود و فعالیتهای ضد جنگ فعالین سیاسی ایران را تلاش هایی رومانتیک و فانتزی اما هیجان انگیز خوانده بود که تاثیر خاصی بر هیچ کدام از طرفین جنگ احتمالی ندارند. اوهمچنین اشاره نموده بود در شرایطی که فعالین سیاسی کوچکترین امکان تحرکی ندارند، مخالفتشان با جنگ صرفا گرفتار آمدن در چنبره تناقضات است و لذا به آنها توصیه نموده بود که بهتر است وقتی کاری از پیش نمیبرند سکوت کنند تا حداقل مورد بهرهکشی حکومت واقع نشوند.
اما آنهایی که هنوز فکر میکنند سکوت انفعال است و کماکان اصرار دارند که کنشی در مخالفت با جنگ بروز دهند، بدیهی است که باید به نحوی عمل کنند که مرزبندیشان با نیروهای حکومت کاملا مشخص باشد. در گام نخست باید مسئولیت تامه حکومت ایران در پدید آمدن شرایط جاری به وضوح تشریح گردد و حکومت را در این زمینه به چالش کشید. دوما این نکته را باید در نظر گرفت که مخالفت با جنگ هیچ تضادی با بهرهگیری از فشار جامعه بینالمللی بر حکومت ایران ندارد و اگر نیروهای سیاسی داخل کشور در شرایط فعلی از اتخاذ چنین رویکردی ناتوان هستند حداقل از منع اخلاقی برای این موضوع سخن نگویند و نگاه سنتی به استقلال را پرو بال ندهند تا اگر فردا روزی سرکوبهای بی رویه حکومت، دخالت جامعه بینالمللی را ناگزیر و ضروری نمود، با بن بست تئوریک مواجه نشوند. سوما باید تصریح کرد که موضع ضد جنگی هم اگر در «این مقطع زمانی»هست به خاطر بیگانه ستیزی نیست چرا که ظلمی که آن آشنا کرد اگر بیش از ظلم بیگانه بر این مرز و بوم نباشد کم از آن ندارد. و در نهایت و پس از همه این مرزبندیها، می توان با جنگ مخالفت نمود فقط و فقط به خاطر خون انسانهای بی گناهی که در آتش جنگ خواهد ریخت و تر و خشک را با هم خواهد سوزاند . با اتخاذ این رویکرد، ضمن حفظ موضع ضدجنگ، از خطر قرار گرفتن در جبهه حکومت ایران جلوگیری شده و امکان بهره برداری حکومت، از فعالیتهای ضد جنگ فعالین سیاسی و حقوق بشری به حداقل ممکن میرسد.
پی نوشت: این مطلب را پیش از این در وبلاگ سه راه جمهوری منتشر نموده ام.
3 نظرات:
دلتنگتیم برادر
مخلصیم میرعلی عزیز. شرمنده که گرفتاریها و مشغولگیها، من رو موقتا از دیدار با دوستان محروم کرده. اگر احتمالا گذارت به اینجا افتاد و جواب دیرهنگام من رو دیدی، سلام به همه دوستان برسان.
چاکریم رفیق
حداقل ماهی یکبار به ما و دوستان سر بزنید حضور شما مایه دلگرمی ماست
ارسال یک نظر
این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.