فرصت نوشیدن جام زهر رو به پایان است

آذر ۰۳، ۱۳۹۰

کشتی سیاست ایران به گل نشسته است. فوران حماقت در دستگاه دیپلماسی، تنها مهره های معدودی در صفحه شطرنج سیاست برای ایران باقی گذاشته است و در مقابل، حریف، هم مهره هایش را به تمامی حفظ کرده است و هم به لطف بازی نابخردانه ایران، دستش برای تحرک و مانور کاملا باز است. 

 اوضاع پیش آمده امر غریبی نیست و وقوع آن کاملا قابل پبش بینی بود. کافی است کمی به عقبتر برگردیم و بحث های چند سال پیش را مرور کنیم. درست در زمانی که گفتگو و انعطاف در برابر جامعه جهانی به ضعف و وادادگی تعبیر می شد و لجبازی و دهن کجی به دولت های خارجی به عنوان اقتدار و استقلال تبلیغ می گردید، کارشناسان نسبت به این روند پوپولیستی هشدار می دادند و اکیدا توصیه می کردند که  دستگاه سیاست خارجی ایران باید به نحوی عمل کند که مانع از اجماع دولتهای خارجی علیه ایران شود و باید به هر نحوی جلوی ارجاع  پرونده هسته ای ایران به شورای امنیت را گرفت.  اما  نورسیدگان عرصه سیاست که حمایت رهبر حکومت و نهادهای نظامی و امنیتی را در جیب سمت راستشان و دلارهای نفتی را در خورجین سمت چپشان داشتند،  با خونسردی توام با حماقت و لجبازی می گفتند که حتی اگر پرونده ایران به شورای امنیت برود هم اتفاق خاصی نمی افتد و هشدارهای کارشناسان نسبت به ارجاع پرونده به شورای امنیت را ناشی از ترس و ضعف در برابر قدرتهای جهانی قلمداد می کردند.   لذا به جای تدبیر کردن  و کار کارشناسی بر روی پرونده هسته ای ایران، این موضوعات را  وارد بحث های سطحی روزمره نمودند تا خوراک سخنرانی های ریس دولت کودتا را فراهم کنند.  او نیز که در دو دوره ریاستش کمتر تصمیم خردمندانه ای گرفته است با بی خردی هر چه تمام‌تر تلاش کرد که قضیه  انرژی هسته ای را تا سر حد یک شعار انتخاباتی تنزل دهد.  نتیجه آنکه وقتی احمدی نژاد در مقابل قطعنامه های پی در پی شورای امنیت قرار گرفت بدون آنکه صادقانه با مردم از عواقب چنین قطعنامه هایی بگوید بر همان طریق بی خردی به سبکی غیردیپاماتیک خطاب به اعضای شورای امنیت گفت "آنقدر قطعنامه بدهید تا قطعنامه دانتان پاره شود". به این ترتیب پرونده انرژی هسته ای از امری کارشناسانه به امری حیثیتی و پوپولیستی تبدیل شد که نمودش شعار "انرژی هسته ای حق مسلم ماست" بود. شعاری که دیگر مدتهاست از آن خبری به گوش نمی رسد. و بیچاره مردمی که به دنبال ماشین رییس دولت کودتا دوانیده می شدند تا التماس نامه هایشان برای درخواست وجوه نقدی را به وی برسانند و هم‌نوا با شعارهای تریبون دولتی،  از سیاست های هسته ای حکومت دفاع کنند بی آنکه بدانند که چه سرنوشت شومی در انتظارشان هست.

اما حالا دیگر به لحظه های آخر بازی شطرنج نزدیک شده ایم. حلقه های محاصره علیه ایران تکمیل شده است. اجماعی عظیم و عجیب علیه ایران در جامعه جهانی شکل گرفته است. قطعنامه های پیاپی و متعدد با رای اکثریت ملل دنیا بر علیه ایران تصویب می شود.  سایه  باروت جنگ از یک سوی و  طاعون تحریم ها از سوی دیگر بر رخدادهای آتی ایران سنگینی می کند.  ایران در ضعیف ترین وضعیت ممکن قرار گرفته است و بسان توپی بین قدرتهای جهانی دست به دست می شود. در این شرایط، اگر چه دیگر خبری از آن شعارها ی تند و تیز دولتمردان ایران نیست اما هنوز هم شاهد بازگشت عقلانیت به عرصه سیاسی ایران نیستیم. حتی گاه به نظر می‌آید که حکومت منزوی ایران بی توجه به منافع ملی، از وضعیت پیش آمده  استقبال نموده و چه جنگ و چه تحریم را وسیله ای برای تحکیم پایه های قدرت و جبران عدم مشروعیت داخلی اش ارزیابی می کند. اما کاملا واضح است که این شیوه نه تنها  کمک چندانی به بقای حکومت ایران نمی کند، بلکه متاسفانه پیامدهای بسیار ناگواری را برای مردم ایران به همراه خواهد داشت و کشور را درگیر تحولاتی زیانبار و غیرقابل بازگشت می کند.

خلاصه آنکه یکی دو حرکت دیگر به مات شدن حکومت ایران بیشتر باقی نمانده است. هنوز هم می شود جام زهر را نوشید و کشور را از افتادن در ورطه جنگ و تحریم های بیشتر نجات داد. منتهی، نوشیدن جام زهر،  هم  دل و جراتی می خواهد که حماقت مستتر در سیاست های  گذشته را پذیرفت، هم عقل و تدبیری می طلبد که خسارت های پیش رو را دید و هم دستی نیاز دارد که فارغ از فشارهای محفل های قدرت، توان بالا آوردن جام زهر را داشته باشد. متاسفانه هیچ کدام از این عناصر در رهبری حکومت ایران مشاهده نمی شود. از طرف دیگر، افراد واجد درایت و وجدان نیز غالبا از صحنه سیاست و حکومت ایران حذف شده اند و لذا امیدی نیست که شخصی از میان افراد صاحب منصب بتواند رهبری نظام را متقاعد کند که جام زهر را بنوشد.  در واقع، حکومت ایران همانگونه که احمدی نژاد به تصویر کشیده بود قطار بی ترمز و فرمانی است  که رهبران حکومت ایران هدایتش را به عهده گرفته اند و تخته گاز خود را و ملت را و کشور را به عمق دره های  قهقرا  و فروپاشی می برند. باید اندیشید که چه عامل بازدارنده ای می تواند این قطار را از حرکت بازایستاند .
-----------------------------------------------------------------------------------------------------------

پی نوشت: این مطلب را پیش از این در سایت جرس منتشر نموده ام.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.