درسی که خاتمی و اصلاح طلبان باید از آمنه بیاموزند

مرداد ۱۵، ۱۳۹۰



رفتار ستودنی آمنه بهرامی این روزها نقل هر مجلسی شده است و به جامعه ای که مدتها درگیر و تاب جلوه هایی از خشونت های متعدد سیاسی و اجتماعی شده بود، اندکی انرژی و حیات بخشیده است. اکنون هر کسی از ظن خود همراه آمنه شده است: یکی از  جنبه های حقوقی قضیه، دیگری از جنبه های اجتماعی آن و بعضی هم از جنبه های سیاسی.  نمونه متاخر آن، پیام جناب آقای خاتمی است که با کلامی شیوا، پس از ستایش رفتار بزگوارانه آمنه، اصحاب قدرت را پند داده است که  انسانیت را شیوه تصمیم سازی و رفتار سیاسی خود نمایند و پرسیده است که: " آیا در عرصه زندگی سیاسی و اجتماعی نیز نمی توان از آمنه آموخت و بحران را با آرامش و تنش را با احترام به یکدیگر و پاس داشت حق و حرمت انسان و دوری از غرور – بخصوص آنان که قدرت بیشتری دارند – سودا کرد؟"

هر چند که پیام اصلی حرکت آمنه کوتاه آمدن از قصاص فردی ظالم بوده است که به او ستمی آشکار نموده و معادل سازی عناصر داستان آمنه  و پیدا نمودن دوگانی برای جایگاهی که حاکمیت کودتایی ایران در آن قرار بگیرد به نحوی که بتوان همچون آقای خاتمی اقتدارگرایان را مخاطب پیام داستان آمنه قرار داد کمی مبهم  و سوال برانگیز است اما اگر از این موضوع بگذریم و صرفا پیام ثانویه این داستان را مورد تاکید قرار دهیم، آنگاه قاعدتا می توان در  تایید لزوم پاسداشت کرامت انسانها در رفتارهای  سیاسی و اجتماعی همگان و بخصوص حاکمیت ستم پیشه ایران به عنوان امری بدیهی با آقای خاتمی همراه شد.

  اما سوالی که ایجاد می شود این است که رفتار آمنه برای آقای خاتمی و اصلاح طلبان چه درسی داشت؟ بیایید یک بار آنچه بر آمنه گذشت را مرور کنیم. نزدیک به هفت سال پیش، فردی که خود را فراتر از قانون و انسانیت تعریف کرده بود، بر حق انتخاب آمنه چشم پوشید و وقتی که رای مخالف آمنه را دید خارج از همه چهارچوب ها بر چهره اش اسید پاشید تا بدین ترتیب حالا که آمنه او را انتخاب نکرده است برای همیشه حق انتخاب را از آمنه سلب نماید. این ظلمی که بر آمنه رفت می توانست او را بشکند اما آمنه ایستاد و تسلیم نشد. او به دنبال حقش بود! او به دنبال مجازات فرد شروری بود که زندگی را برای همه سالهای زندگی اش تیره کرده بود.  آمنه مسیر بسیار  دشواری را تا  ستاندن حق و حقوقش پیمود.  گاه حتی در این بین به جای آنکه از او دفاع شود، فشار اجتماعی و روانی به سمت  سرزنش ضمنی حق طلبی اش پیش می رفت و او را که خواستار قصاص فرد خاطی بود، در تنگنا قرار می داد. آمنه می توانست هفت سال پیش وقتی که خسته شده بود کلامش را در لابلای الفاظ زیبا بپیچد و بگوید: "اگر در این مدت به  فرد اسیدپاش که در زندان بوده، ظلم شده، ایشان به نفع آینده از آن چشم بپوشد و من هم  متقابلا از اینکه  مورد  ظلمی واقع شده ام  و اسید بر چهره ام پاشیده شده و حق انتخابم  سلب گردیده می گذرم تا آن وقت همه به سمت آینده ای بهتر قدم برداریم."  اما او چنین نکرد. ایستاد تا حقش به رسمیت شناخته شود. در پی انتقامجویی نبود و اندیشه اش صلاح و خیر بود اما حاضر هم نبود که حقش را پیش از به رسمیت شناخته شدن واگذار نماید. تازه حتی حالا که حقش به رسمیت شناخته شده،  تنها حاضر شده است مشروط به شرایطی از آن بگذرد. در تعیین این شرایط او به دنبال این است که اولا هزینه ای که بر او تحمیل شده است را از فرد خاطی و حکومتی که این فرد خاطی در آن پرورش یافته است  طلب کند. ثانیا به دنبال شرایطی است که بتواند تضمینی پیدا کند که فرد خاطی دوباره به گونه ای به جامعه برنگردد تا شرارت هایش را از سر بگیرد. او می توانست در همان سالهای نخست بدون اینکه حقش را به رسمیت شناخته باشند، خود را فریب دهد و بدون آنکه امکان دستیابی به حقش را داشته باشد بگوید که لذتی که در بخشش هست در انتقام نیست.  اما در واقع آن روز اگر او را می بخشید، از ضعف و ناتوانی و عدم امکان حصول حقش بود. ولی اکنون و پس از به رسمیت شناخته شدن حقش، او می تواند لذت بخشش را بچشد چرا که امروز نه از سر ضعف، بلکه فقط به خاطر انسانیت بخشیده است. حرکت او آنقدر تاثیرگذار بود که در همه بخش های جامعه تحرک و نشاط ایجاد کرده است. حتی این قابلیت و پتانسیل را ایجاد کرده است که بر بستر اوضاع اجتماعی که رقم خورده، مطالباتی چون برابری حقوق زنان در بحث دیه و مسایل مشابه در سطح عمومی جامعه مطرح شود.

حالا برگردیم به عرصه سیاسی کشور و رفتار آمنه را مقایسه کنیم با رفتار سیاسی که سالهای متمادی به نام اصلاح طلبی تبلیغ و تبیین می شد. اگر به خاطر بیاوریم  درست در روزهای آغازین دولت اصلاحات، بحث برنامه کارناوال عصر عاشورا که با همکاری و هماهنگی نهادهای امنیتی و صدا و سیما برای تخریب خاتمی و حامیانش ساخته شده بود  پس از رسوایی اولیه با تصمیم آقای خاتمی مسکوت گذاشته شد.  دکتر پورنجاتی که خود از چهره های شاخص اصلاح طلبان بود در مصاحبه ای با روزنامه اعتماد درباره مسکوت گذاشتن پرونده کارناوال عصر عاشورا و همچنین پرونده نوارسازان می گوید: "من در آن دوره قائم مقام سازمان صدا و سيما بودم و از بسياري نمايشنامه هاي پس پرده خبر داشتم اما به هر حال آقاي خاتمي آمد و آن پرونده ها را مسکوت گذاشت. البته بعضاً اين ديدگاه هم مطرح بود که آقاي خاتمي حق نداشت از حق خود- که حق جامعه بود- بگذرد اما مشي مداراگونه و اصلاح طلبانه او اينچنين حکم مي کرد." حالا اما باید از آقای پورنجاتی و حتی از خود آقای خاتمی پرسید که آیا مسکوت گذاشتن آن پرونده ها و گذشتن از حق شخصی و حق جامعه، هنوز هم می تواند به نام اصلاح طلبی توجیه شود؟ آیا اگر آن روز رفتار شوم دستگاه پلید تبلیغاتی حکومت برای ساخت برنامه هایی در جهت تخریب مخالفان رسوا شده بود، امروز  دست حکومت برای ساخت برنامه ها و سناریوهایی به مراتب سیاه تر و پلیدتر بسته تر نبود؟ و البته این داستان در سرتاسر روزهای حیات دولت اصلاحات ادامه پیدا کرد و بعدها به لیست این پرونده ها موارد دیگری با ابعادی به مراتب بزرگتر هم افزوده شد، مواردی چون  پرونده کوی دانشگاه، پرونده قتل های زنجیره ای، پرونده تخلفات مکرر انتخاباتی و پرونده فساد های مالی  و ....  حالا مقایسه کنیم رفتار آمنه را با رفتار  سیاسی طیف اصلاح طلبان و باز هم برگردیم به پرسشی که در طلیعه این بحث مطرح کرده بودیم که رفتار آمنه چه درسهایی برای اصلاح طلبان و آقای خاتمی می تواند به همراه داشته باشد؟ 

قطعا روزهای آینده روزهای سخت و دشواری خواهد بود و این درس ها می تواند چراغ راهنمای روزهای سخت آینده جنبش سبز باشد. اگر قرار است مطالبات بخشی از مردم را دنبال کنیم و اگر قرار است هزینه سنگینی که مردم و فعالین سیاسی و اجتماعی در همه سالهای اخیر پرداخت کرده اند را پشتوانه عمل سیاسی خود قرار دهیم، باید به خاطر داشته باشیم که خقوقی که در سالهای گذشته از مردم ضایع شده است باید به شیوه ای احقاق شود که رضایت و اقناع جامعه را به همراه بیاورد نه اینکه به سمتی برویم که جز سرخوردگی مردم و ریزش بدنه همراهان دستاورد دیگری به همراه نداشته باشد. صحبت از انتقام نیست اما بخشش هم آنگونه که دیدیم رسم و رسومی دارد. اگر قرار هم هست که بخششی صورت بگیرد، اولا باید حقوق ضایع شده مردم و فعالین و مبارزان سیاسی به رسمیت شناخته شود، بابت تجاوزهایی که به حقوق مردم شده شفاف سازی شود و بابت آنها از مردم دلجویی و عذرخواهی شود و دوما راهکارها (اگر موجود است!) و تضمین هایی برای زدودن ریشه های ظلم و جنایت در ساختار حکومت پیدا شود و در نهایت و از همه مهمتر اینکه افکار عمومی نسبت به پیگیری این موضوعات قانع شود. روند جاری حکومت به هیچ عنوان سراغی از حرکت به این سمت ندارد و ساختار فعلی حکومت به نحوی است که قدرت مطلقه فراقانونی حاکمان اصولا امکان هر گونه حرکتی برای احقاق حقوق مردم را سلب نموده است و روز به روز بر حجم سرکوب ها و ظلم ها افزوده است. نه تنها هیچ تلاشی در جهت احقاق حقوق تضییع شده مردم صورت نمی گیرد، بلکه بصورت روزافزون بر شمار زندانیان سیاسی و عقیدتی افزوده می شود و حتی احکام صادره قبلی را هم هر گاه که نیاز باشد سنگینتر می کنند. در این شرایط چه جای طرح بحث بخشش است؟ خوب است کمی از آمنه درس بگیریم.

---------------------------------------------------------------------------------------------------------

 پی نوشت1: این مقاله در دفاع از حق قصاص نیست و اگر در جایی از تلاش آمنه برای حصول این حق دفاع ضمنی شده است، به این سبب بوده است که این حق ناچارا به واسطه قوانین کشور به ایشان تعلق می گیرد و از طرف دیگر، حتی اگر در مورد قصاص بتوان مواردی را مورد بحث قرار داد، در مورد  حق طلب مجازات برای کسی که ظلمی به ایشان وارد نموده است نمی توان تشکیک نمود.


پی نوشت 2: این مطلب را پیش از این در خبرنامه گویا منتشر نموده ام. 

پی نوشت 3: کاریکاتوری که در این متن استفاده شده، اثر مانا نیستانی است که در سایت مردمک منتشر شده است.




0 نظرات:

ارسال یک نظر

این دیوار برای یادگاری نوشتن شماست. بر این دیوار کاهگلی هر چه نبشته شود، نظر میهمانی ارجمند است و دلیلی بر موافقت یا مخالفت صاحبخانه نیست. صاحبخانه البته مختار است که هرزنوشته ها و توهین های مستقیم را از این خشت گلی بزداید. ضمنا همه کامنت ها ارزشمندند و پاسخ ندادن به یک کامنت لزوماً به معنی بی توجهی یا کم اهمیت قلمداد کردن آن کامنت یا نویسنده اش نیست.